توران مدتی است نامه هایی از فرد ناشناس دریافت میكند. سپس او در امامزاده با آن شخص دیدار میكند. فرد ناشناس كسی نیست جز مانا یا مارال كه با روبنده ظاهر شده است. توران در آخرین لحظه موفق میشود روبنده را از صورت مانا بكشد و با دیدن چشمانش او را میشناسد. همچنین با حملات متفقین كشور دچار آشوب و بلوا میشود. توران كه به بن بست رسیده است و راه برگشتی ندارد در نامهای به مظفر به همه چیز اعتراف میكند. او پیش از ترك خانه بسیاری از اتفاقات را برای كبری تعریف میكند....
از روزگار رفته
از 24 مهر از ساعت 1 بامداد به مدت 30 دقیقه
فصل دوم: خزان سلسله 🕰️ از 24 مهر ساعت 1 بامداد 🕒 تكرار همانروز ساعت 15
📜 مارال و مظفر قرار بر ازدواج دارند ولی در بحبوحه ی مشروطه پس از به شهادت رسیدن پدر مارال و طمع مظفر برای مال اندوزی، توران كه زنی مطلقه است، مظفر را از مارال دور می كند و خود با او ازدواج می كند. مارال در پی مظفر راهی تهران می شود و... 📋سردبیر: ایوب آقاخانی 🎬كارگردان: مینو جبارزاده 📑نویسنده: هانیه نجفی 🎧تهیه كننده: ژاله محمدعلی 🕹️افكتور: محمدرضا قبادی فر 📽️تصویربردار: محمد وكیلی اقدم 🎞️ساخت تیزر: امیر شعیبی 🖌️گرافیك: مسعود ساعت ساز 🎭هنرمندان: ایوب آقاخانی، نورالدین جوادیان، جمیله رستگاران، مهدی نمینی مقدم، سیما خوش چشم، مهرخ افضلی، مهرداد مهماندوست، شمسی صادقی، مسعود زنوزی راد، ماندانا محسنی، فربیا طاهری، راضیه مومیوند، كرامت رودساز، میرطاهر مظلومی، بیوك میرزایی، شهریار حمزیان، رویا فلاحی، مینو جبارزاده، فریده دریامج، نوشین حسن ز
-
19
آبان 1400
-
18
آبان 1400
در خانه مهر الماس از گناهی میگوید كه پانزده سال پیش مرتكب شده. فردای آن روز توران بر سر قرار می رود و مانا هم با روبنده در امامزاده ظاهر میشود. او حرف های داخل نامه را تكرار میكند. در لحظه آخر توران روبنده را از روی صورتش میكشد و چشمان مارال را میشناسد. از سویی دیگر زهره كه نامههای فرد ناشناس را دیده متوجه شده كه مادرش رازی در دل دارد. تلاش میكند از این نامهها سوء استفاده كرده و در مقابل از مادرش اختیارات بیشتر برای نادر میخواهد..
-
17
آبان 1400
فردی ناشناس در نامهها از او خواسته به جنایتی كه سالها پیش مرتكب شده نزد همسرش اعتراف كند. تا اینكه در آخرین نامه به توران پیشنهاد می دهد كه در امامزاده با هم دیدار كنند. از طرف دیگر كشور آبستن حوادث بسیاری است. در بین مردم خبر احتمال حمله متفقین به ایران پخش شده است. همچنین نادر، داماد مظفر، كه چندی است رفتار او را زیر نظر گرفته متوجه فعالیت او در زمینه قاچاق عتیقه میشود و از پدر همسرش میخواهد به او هم اجازه همكاری بدهد....
-
16
آبان 1400
مانا از حرف های میرمحمد متوجه میشود آنكه سال ها پیش بین او و مظفر فاصله انداخته توران است. از طرف دیگر در خانه مهر الماس از جنایتی میگوید كه پانزده سال پیش مرتكب شده. این گناه كه ربط مستقیمی به توران دارد افكار مانا را آشفته میكند و تصمیم میگیرد هر طور شده خود به تنهایی عدالت را اجرا كند. از طرفی یاشار موفق میشود به ماهرخ ابراز علاقه بكند. همچنین توران شب هنگام نامهای از فردی ناشناس دریافت میكند كه در آن خواسته شده او به جنایتی كه پانزده سال پیش مرتكب شده، نزد شوهرش اعتراف كند.....
-
15
آبان 1400
یاشار چندی است كه به ماهرخ دختر مظفر علاقمند شده است. این علاقه باعث تغییر رفتار او شده كه از چشم مادرش مخفی نمیماند. مانا كه چیزهایی در مورد مظفر اقبال و توران عضدی شنیده است با ازدواج پسرش با ماهرخ مخالفت میكند. همچنین میرمحمد به وعدهاش در باب تحقیق از مظفر عمل میكند. او برای مانا آشكار می كند كه مظفر اقبال در واقع مظفر پورقلی است كه سالها پیش از تبریز به تهران مهاجرت كرده و موفق شده برای خودش امپراطوری بزرگی بنا كند. در مقابل مانا هم اعتراف میكند كه او مارال، نامزد سابق، مظفر است كه همه تصور میكردند او مرده و یاشار در واقع پسر دوست صمیمی او هاجر است. مانا از حرف های میرمحمد متوجه می شود آنكه سال ها پیش بین او مظفر فاصله انداخته توران است و.....
-
12
آبان 1400
-
11
آبان 1400
-
10
آبان 1400
شرزه كه همراه مظفر در كار قاچاق عتیقه و دفینه است به او پیشنهاد میدهد كه در این كار از فرهاد استفاده كنند. مظفر با فرهاد صحبت كرده و او را راضی میكند. پسر نوجوان همراه فرستاده شرزه به محل قرار میرود اما در درگیری كشته میشود. مرگ او باعث اندوه فراوان مادرش كبری میشود. همچنین روی مظفر نیز تاثیر فراوانی میگذارد. از سویی دیگر مظفر برای اینكه خود را از مرگ فرهاد مبرا كند به همه میگوید كه او در درگیری چند نفر و با ضربه چاقو كشته شده است.
-
09
آبان 1400
شرزه كه همراه مظفر در كار قاچاق عتیقه و دفینه است به او پیشنهاد میدهد كه در این كار از فرهاد استفاده كنند. مظفر با فرهاد صحبت كرده و او را راضی میكند. پسر نوجوان همراه فرستاده شرزه به محل قرار میرود اما در درگیری كشته میشود. از طرف دیگر یاشار كه به ماهرخ علاقمند شده است تلاش می كند با محبت دل دختر جوان را به دست بیاورد....
-
08
آبان 1400
ماهرخ دختر مظفر سخت دلبسته جوانی به نام منوچهر است. اما چندی است كه مرد جوان به طرز غریبی غیب شده است. تا اینكه پس از مدتها سر و كلهاش پیدا شده و ماهرخ در كافه گراند هتل با او ملاقات میكند. منوچهر در این ملاقات اعلام میكند كه تصمیم آنها برای ازدواج اشتباه بزرگی بوده است و وقتی با عصبانیت ماهرخ روبرو میشود اعتراف میكند كه او به دستور پدر ماهرخ یعنی مظفر از سر راه دختر جوان كنار رفته و برای مدتی از او دوری كرده است. ماهرخ كه رابطه عاطفی محكمی با پدرش داشته این عمل او را برنمی تابد و دچار مشكل روحی و روانی میشود. تا جایی كه دكتر ادیب و یاشار برای معاینه او بر سر بالینش حاضر میشوند. از طرف دیگر شرزه دوست مظفر كه سالهاست در زمینه قاچاق عتیقه با او همكاری میكند از پیدا شدن چند دفینه با او صحبت میكند. او اعلام میكند این محموله بسیار باارزش و خطرناك است. بنابراین از مظفر میخواهد فرهاد، پسر رجب و كبری، را به نمایندگی از خودش بفرستد.
-
05
آبان 1400
منوچهر در این ملاقات اعلام میكند كه تصمیم آنها برای ازدواج اشتباه بزرگی بوده است و وقتی با عصبانیت ماهرخ روبرو میشود اعتراف میكند كه او به دستور پدر ماهرخ یعنی مظفر از سر راه دختر جوان كنار رفته و برای مدتی از او دوری كرده است. ماهرخ كه رابطه عاطفی محكمی با پدرش داشته این عمل او را برنمی تابد و دچار مشكل روحی و روانی میشود....
-
04
آبان 1400
ماهرخ دختر مظفر سخت دلبستهی جوانی به نام منوچهر است. اما چندی است كه مرد جوان به طرز غریبی غیب شده است. تا اینكه پس از مدتها سر و كلهاش پیدا شده و ماهرخ در كافه گراند هتل با او ملاقات میكند.
-
03
آبان 1400
طی دوران سلطنت رضاخان زندگی مظفر اقبال دچار تحولات بزرگی شده و او كم كم توانسته به رویاهایش جامه عمل بپوشاند. ماهرخ دختر دوم مظفر دل به مرد جوانی به نام منوچهر بسته است اما چندی است كه مرد جوان غیب شده و خبری از او نیست. همین مسئله باعث افسردگی دختر جوان شده است. توران تلاش میكند هر طور شده روحیه دخترش را بهبود بخشد. از سویی فرهاد فرزند خوانده رجب و كبری، توانسته خودش را در دل مظفر كه فرزند پسری ندارد جا بكند. از طرف دیگر مانا مادر دكتر یاشار كه دستیار دكتر ادیب است به تهران آمده و قصد دارد برای مدتی با پسرش زندگی كند....
-
02
آبان 1400
زهره دختر بزرگ و فرزانه دختر كوچك او و توران ازدواج كردهاند. دختر دوم آنها ماهرخ فردی احساساتی و حساس است و با خواهرانش تفاوت بسیار دارد. رجب و كبری خدمه خانه مظفر كه پیشتر صاحب فرزند نمیشدند، سرپرستی پسری به نام فرهاد را برعهده گرفتهاند. فرهاد حالا پانزده سال دارد. از سویی دیگر با دكتر ادیب پزشك مخصوص مظفر و دستیارش یاشار آشنا شدیم. یاشار جوانی شهرستانی ست كه تحصیلات پزشكیاش را به پایان رسانده و حالا در كنار دكتر ادیب به كسب تجربه مشغول است.....
-
01
آبان 1400
ترنج همسر مظفر كه مخفیانه و دور از چشم دیگران با او ازدواج كرده بود صاحب پسری به نام ارسلان میشود. مظفر كه از ازدواج اولش با توران سه دختر دارد از اینكه صاحب پسری شده است در پوست خود نمیگنجد. از طرفی یارولی یكی از كسبهی بازار كه قبلا خردهحسابی با مظفر داشته است به او مراجعه میكند و از مشكلش با او صحبت میكند. یارولی از مظفر طلب كمك میكند و در مقابل به او وعدهی حجرهی سه دهنهی بازار را میدهد. در این مورد شرزه هم با او همكاری میكند و همچون همیشه موفق میشوند و بدین صورت مظفر اقبال امپراتوری خود را روز به روز بزرگتر میكند. اما زندگی خانوادگی او به خوبی پیش نمیرود و بخت با او یار نیست چرا كه فرزند كوچیك او ارسلان به دلیل حادثهای میمیرد و مظفر را در اندوه فرو می برد....
-
28
مهر 1400
-
27
مهر 1400
-
26
مهر 1400
همزمان با تاج گذاری رضاشاه ترس و وحشت خانوادههای قاجار را فرامیگیرد. مظفر اقبال، داماد خانواده عضدی، كه فردی هوشیار و در حین حال جاهطلب است تلاش میكند از نزدیكان خود حمایت كند. در همین روزهایی كه جامعه دستخوش تغییر است، عضدی بزرگ می میرد و مظفر به عنوان داماد او میراث دار اموالش میشود. مدتی پس از مرگ او، برادرش اسدالله نزد مظفر می آید و از او میخواهد در معاملهای كه با یكی از كسبه بازار داشته است، از او حمایت كند. مظفر با كمك داوود شرزه كه از افراد ژاندارمری است به كمك اسدالله آمده و از این راه پول زیادی كسب میكند. از سویی دیگر متوجه شدیم همسر ترنج، همان مظفر اقبال است كه چندی قبل و پنهانی با او ازدواج كرده است....
-
25
مهر 1400
همزمان با تاجگذاری رضاشاه، ترس و وحشت خانوادههای قاجار را فرا میگیرد. مظفر اقبال، داماد خانواده عضدی، كه فردی هوشیار و در حین حال جاهطلب است تلاش میكند از نزدیكان خود حمایت كند. در همین روزهایی كه جامعه دستخوش تغییر است، عضدی بزرگ می میرد و مظفر به عنوان داماد او میراث دار اموالش میشود. از طرف دیگر ترنج دختر جوان كه همراه مادرش فخرالنسا زندگی میكند و از خویشان عضدی هاست به تازگی باردار شده است. حال آنكه تلاش میكند ازدواج و بارداری خود را از دیگران مخفی نگاه دارد.....
-
24
مهر 1400
مارال و مظفر قرار بر ازدواج دارند ولی در بحبوحه مشروطه با به شهادت رسیدن پدر مارال و طمع مظفر برای مال اندوزی، توران كه زنی مطلقه است، مظفر را از مارال دور می كند و خود با او ازدواج میكند. مارال در پی مظفر راهی تهران می شود ولی در راه كالسكه او دچار حادثه میگردد و همه تصور میكنند كه او نیز مرده است. سال ها بعد مارال كه پسری را به فرزندی قبول كرده، و پسرش اكنون پزشك است، به واسطه پسرش به تهران می آید و در میابد كه مظفر زنده است، با توران ازدواج كرده و صاحب سه دختر است. مارال در تفحصات خود به راز های توران و مكری كه انجام داده و همچنین كارهای خلاف مظفر در پیوند او با دربار پی میبرد. از سویی دیگر یاشار فرزند خوانده مارال دلداده ماهرخ، یكی از دختران مظفر میگردد.