مثل آب برای شكلات
از 22 آبان از ساعت ساعت 3:00 بامداد به مدت 30 دقیقه
🕰️ از 22 آبان ساعت 3 بامداد 🕒 تكرار همانروز ساعت 13
🍫 دختر جوانی به نام تیِ تا كه در آشپزخانه متولد شده علاقه زیادی به آشپزی و عشق به زندگی دارد اما طبق رسم خانوادگی نمی تواند ازدواج كند و موظف است كه مراقب و پرستار مادرش باشد، او نمی خواهد تن به این رسم عجیب بدهد، به همین دلیل با مشكلات متعددی مواجه می شود.... 📋سردبیر: مجید نظری نصب 🎬كارگردان: مجید حمزه 📑نویسنده: مرضیه رشیدبیگی 🎧تهیه كننده: اشرف السادات اشرف نژاد 🕹️افكتور: محمدرضا قبادی فر 🎤صدابردار: علی حاج نوروزی 📽️تصویربردار: محمد وكیلی اقدم 🎞️ساخت تیزر: امیر شعیبی 🖌️گرافیك: احسان پیرولیان 🎭هنرمندان: سیما خوش چشم، شهین نجف زاده، ناهید مسلمی، سعید سلطانی، راضیه مومیوند، مینو جبارزاده، نگین خواجه نصیر، نازنین مهیمنی، محمدرضا قلمبر، شمسی صادقی، رامین پورایمان، كرامت رودساز، سینا نیكوكار، مونا صفی، معصومه عزیزمحمدی، حمید یزدانی
-
10
آذر 1400
-
09
آذر 1400
-
08
آذر 1400
-
07
آذر 1400
-
06
آذر 1400
-
03
آذر 1400
خاله تیتا كه با دست های خودش روبرتو رو به دنیا آورده بود از همون اول به شدت وابسته خواهر زاده اش شد و مثل یه مادر اون رو تر و خشك می كرد و بهش غذا می داد جدایی از روبرتو برای تیتا كم از مصیبتِ مرگ ناچا نبود. گرچه خبری از ریختن اشك نبود اما دل و دماغ آشپزی و تهیه سوسیس شمالی رو هم نداشت.
-
02
آذر 1400
مامان النا كه بعد از ازدواج گرتودیس با خوان فرمانده شورشی ها، تلاش زیادی كرده بود اقتدار خودش رو حفظ كنه بالاخره طاقت نیاورد و مدتی ناخوش شد. اما با كمك همین سوپ دم گاو بود كه سلامتی اش رو بدست آورد و.....
-
01
آذر 1400
گل سرخ هایی كه پدرو در سالگرد ورود تیتا به آشپزخونه، در برابر چشم رزارا و سایرین به خاله تیتا داده بود به فرمان مامان النا باید خیلی سریع به سطل زباله انداخته می شد.....
-
30
آبان 1400
اگرچه مامان النا به توصیه اون عمل نكرد اما خیلی زود مجبور شد محترمانه از دكتر براون خواهش كنه تا ماهی یك بار برای عیادت از رزارا به مزرعه سربزنه آخه رزارا باردار بود....
-
29
آبان 1400
مامان النا كه از بهم ریخته شدن مراسم عروسی رزارا و پدرو عصبانی بود، مسبب اصلی این قضایا رو تیتا و ناچا می دونست. برای همین در تشییع جنازه ای كه كارگرهای مزرعه برای ناچا گرفتن شركت نكرد....
-
26
آبان 1400
خاله تیتا اگر چه پذیرفته بود كه پدرو به اجبارِ مادرش با رزارا ازدواج كرده اما غم و اندوه این شكست عاطفی، راحتش نمی ذاشت تا جایی كه قلب ناچای مهربون هم از غم تیتا به درد می اومد مامان النا اما دست بردار نبود و خاله تیتا رو تهدید كرد كه اگر كوچكترین اخلالی در مراسم عروسی رزارا رخ بده همه رو از چشم اون می بینه. تحت چنین شرایطی بود كه مقدمات عروسی فراهم شد و نوبت به آخرین مرحله رسید یعنی پختن كیك عروسی....
-
25
آبان 1400
خاله تیتا برای جلب رضایت مادرش خیلی تلاش كرد ولی ناكام موند. نهایتا مجبور شد برای پدرو پیغام بفرسته كه به خواستگاری نیاد پدرو اما در یك حركت غافلگیرانه، بی خبر، همراه با پدرش دن پاسكوئلا برای خواستگاری از خاله تیتا به مزرعه اومد.
-
24
آبان 1400
تیتا كه این روزها تلاش زیادی می كرد تا دل مامان النارو به دست بیاره، فراموش كرده بود كه برای تهیه پیراشكی خانگی باید اول دو تا پیاز درشت رو خوب ریز كنه. به محض دست به كار شدن، سیل اشكش سرازیر شد اونقدر كه تمام قاب دستمال های آشپزخونه هم نتونست چشمه اشك تیتا رو خشك كنه ناچار كنار بشكه نمك یه بشكه هم برای اشك چشم تیتا گذاشته بود، تیتا مستقیما اشك هاش رو توی بشكه می ریخت تا دیگه نیازی به جارو زدن بلورهای نمك نباشه. البته آشپزی كردن در چنین شرایطی خیلی سخت بود اما تیتا همه تلاش اش رو كرد تا بهترین پیراشكی رو برای مامان النا بپزه. اون می خواست هر طور شده دل مادرش رو بدست بیاره تا اجازه بده پدرو و پدرش به خواستگاریش بیان....
-
23
آبان 1400
مامان النا وقتی خاله تیتا رو به دنیا آورد، همسرش رو از دست داد و طبعا شیرش خشك شد. مامان النا، خاله تیتا رو به ناچای آشپز سپرد، ناچای مهربونم برای سیر كردن و بزرگ شدن خاله تیتا از دل و جون مایه گذاشت. خلاصه كه تیتا كوچولو مقیم دائمی آشپزخونه شد و در كنار آشپز و مستخدم خانه، عادت كرد به مامان النا بگه خانم این اولین مشكل آشكار تیتا با مادرش بود. اونم وقتی كه تازه وارد دنیای نوجوانی شده بود.
-
22
آبان 1400
دختر جوانی به نام تیتا كه در آشپزخانه متولد شده علاقه زیادی به آشپزی و عشق به زندگی دارد اما طبق رسم خانوادگی نمی تواند ازدواج كند و مؤظف است تا هنگامی كه مادرش زنده است، مراقب و پرستار او باشد. او نمی خواهد تن به این رسم عجیب بدهد به همین دلیل با مشكلات متعددی مواجه می شود....