نمایش تیغ در مه- قسمت 5
احمد در نخستین سفر تجاری اش با كاروان حامل خراج حكومتی هم مسیر شد. كاروان خلافت توسط دزدان تهدید شده بود و احمد از ترس این تهدید اموال خود را به غریبهای سپرد تا مالش در امان باشد. اما فردا روز پی برد كه غریبه كسی نبوده جز فضیل عیاض، سردسته دزدان. این آشنایی احمد را به مصیبت انداخت. به اتهام همدستی با دزدان تا نزدیك تیغ رفت. و در گذر اجباری از كوهسار، به رودخانه پرید اما توسط دزدان از آب گرفته شد و او را یه یك كاروان هندو سپردند تا تیمار شود و پس از بهبودی همراه ایشان تا بغداد رفت. در بغداد دانست كاروان خلافت و دستهی دزدان رویاروی هم صف آراستهاند، و از این سو لشكری برای حمایت از كاروان خلافت و غافلگیری دزدان از بغداد به محل نزاع راهی شده. احمد دارایی خویش را به بارفروشی سپرد و از اصطبلی بیرون شهر اسبی به امانت گرفت و به سوی محل محاصره دزدان، تاخت تا خبر حمله عن قریب لشكر بغداد را به دسته دزدان برساند. اما دیر بود و جنگ در حال آغاز بود. پس از رویا رویی، احمد فضیل زخمی را پیدا كرد و با خود به اصطبل برد تا شب بگذرد. مهلا صاحب اصطبل به ماندن آن دو اجازه داد و میهمان داری كرد تا فضیل بهبود یابد...