خامش- قسمت 1
مولانا جلال الدین رومی بزرگترین واعظ شهر قونیه است و همه بیش از حد به او احترام می گذارند. مولانا پسر كوچكش علاءالدین را نصیحت می كند كه به جای بازی و تفریح، هر چه زودتر چون اجدادش كتاب به دست گیرد و خرقه واعظی بر دوش بیندازد. در این بین غریبه ای بنام شمس تبریزی وارد شهر می شود و علم مولانا را به سُخره می گیرد. مردم شهر و خانواده مولانا از این گستاخی آزرده شده و می خواهند شمس را از قونیه بیرون كنند. اما مولانا او را به مباحثه دعوت می كند و در خانه صلاح الدین زركوب به بحث می نشینند. او به اَحدی جز شاگردش حسام الدین چلپی اجازه ورود و حضور در خانه زركوب را نمی دهد و...