محمد با همراهی حاج ایوب دست بكار میشن و برای بازسازی و راه اندازی مجدد زورخونه برنامه ریزی می كنند. در اولین شبی كه قراره زورخونه دایر بشه، مرشد با صدایی گرفته به كمك محمد میاد و برای اون ضرب می زنه.. نوه و بچه های پهلوونای كهنه كار و پیشكسوتان هم به دعوت مرشد برای همراهی با محمد به زورخونه میان و محمد با دیدن اونا به وجد میاد.. همین شب حال حاج ایوب وخیم تر می شه و اونو به بخش مراقبت های ویژه منتقل می كنند و هاشم كه از دست محمد شاكیه، به اون میگه بعد از بهبودی پدرش باید برن محضرخونه و سند زورخونه رو به مالكیت هاشم انتقال بده و.....
كهنه سوار و مرشد
از 17 مهر از ساعت 02:30 به مدت 30 دقیقه
مرشد قدیر حنجره اش آسیب دیده و دیگر نمی تواند در زورخانه دَم بگیرد و آواز بخواند. از طرفی حاج ایوب نیز در بستر بیماری افتاده و چراغ زورخانه هر روز كم فروغ تر می شود. همه این دو یار قدیمی را كهنه سوار و مرشد خطاب می كردند...
سردبیر: فرهاد امینی كارگردان: نازنین مهیمنی تهیه كننده: مهدیه تقی زاده افكتور: نرگس موسی پور نویسنده: زهرا كولیوند صدابردار: علی حاجی نوروزی بازیگران: علی میلانی مهرداد مهماندوست شهریار حمزیان صفا آقاجانی رضا عمرانی محمد پورحسن مونا صفی محسن بهرامی بهادر ابراهیمی امیر زنده دلان آسیه گرجی محمد شریفی مقدم
-
22
مهر 1400
-
21
مهر 1400
محمد در صدده تا مرشد رو وادار به خوندن و ضرب زدن كنه و همینطور جوونای مشتاق رو برای مرشدی آموزش بده، اون به سراغ پهلوانان قدیم میره تا از آنها بخواد نذارن چراغ زورخونه پدربزرگش خاموش بشه. این مساله مورد تمسخر هاشم قرار می گیره و سعی داره محمدو راضی كنه به تغییر كاربری زورخانه رضایت بده و در مسیر اون سنگ اندازی می كنه و در جهت معرفی و پیشبرد ورزش پرورش اندام پسرش، روی جوانان محله سرمایه گذاری می كنه و با خرید تجهیزات و دادن هدیه های گرون قیمت اونا رو از همراهی با محمد و رفتن به زورخونه دور می كنه و...
-
20
مهر 1400
هاشم پسر حاج ایوب از پدرش میخواد به اون اجازه بده زورخونه رو تبدیل به باشگاه پرورش اندام كنند و پسرش هومن هم خودشو برای شركت در مسابقات بین المللی جایزه بزرگ (مَستر المپیا هلند) آماده می كنه. اما ایوب سند زورخونه رو به نوه دیگرش محمد كه تنها یادگار پسر مرحومش مسلمه، واگذار می كنه و از اون میخواد در احیاء زورخونه بكوشه و میراث اجدادش رو حفظ كنه. هاشم زمانیكه این مساله رو می فهمه، از حمایت پدر بیمارش دست می كشه و در پرداخت هزینه های درمانی ایوب كوتاهی می كنه و..
-
19
مهر 1400
مرشد قدیر حنجره اش آسیب دیده و دیگه نمی تونه تو زورخونه دَم بگیره و آواز بخونه. از طرفی حاج ایوب هم در بستر بیماری افتاده و چراغ زورخونه هر روز كم فروغ تر میشه. همه این دو یار قدیمی رو كهنه سوار و مرشد خطاب می كردند. هاشم پسر حاج ایوب از پدرش میخواد به اون اجازه بده زورخونه رو تخریب و با تغییر كاربری به باشگاه بدنسازی تبدیل كنند و به دروغ به پدرش میگه كه مرشد به سرطان حنجره مبتلا شده و دكترها خوندن و فعالیت تو زورخونه رو براش قدغن كردن و....
-
18
مهر 1400
هومن پسر هاشم از پدرش میخواد، پدربزرگش حاج ایوب و دوست اون مرشد قدیر كه هر دو از پیشكشوتان ورزش باستانی اند و به كهنه سوار و مرشد معروفند و راضی كنه، زرخونه رو به اونا بدن. تا با تغییر كاربری اونجارو به باشگاه بدنسازی مدرنی تبدیل كنند. مدتیه مرشد بخاطر گرفتگی صدا و مشكل خنجره، نمی تونه به زورخونه بیاد و آواز بخونه.. از طرفی حاج ایوب هم در بستر بیماری افتاده.. هاشم نمی تونه حرفی از فروش زورخونه به اونها و تغییر كاربری اونجا پیش مرشد به زبون بیاره و همین مساله موجب عصبانیت هومن میشه.. هاشم میگه قبل از مرشد، باید رضایت آقاجون خودش یعنی حاج ایوب رو بدست بیارن و..
-
17
مهر 1400
مرشد قدیر حنجره اش آسیب دیده و دیگر نمی تواند در زورخانه دَم بگیرد و آواز بخواند. از طرفی حاج ایوب نیز در بستر بیماری افتاده و چراغ زورخانه هر روز كم فروغ تر می شود. همه این دو یار قدیمی را كهنه سوار و مرشد خطاب می كردند. هاشم پسر حاج ایوب از پدرش میخواهد به او اجازه دهد زورخانه را تبدیل به باشگاه پرورش اندام كنند و پسرش هومن نیز خود را برای شركت در مسابقات جایزه بزرگ مَستر پرورش اندام آماده می كند.
اما ایوب سند زورخانه را به نوه دیگرش محمد كه تنها یادگار پسر مرحومش مسلم است واگذار می كند و از او میخواهد در احیاء زورخانه بكوشد و میراث او را حفظ كند. هاشم زمانیكه این مساله را می فهمد، از حمایت پدر بیمارش دست می كشد و در پرداخت هزینه های درمانی ایوب كوتاهی می كند.
از طرفی محمد در صدد است مرشد را وادار به خواندن و ضرب زدن كند، به سراغ پهلوانان قدیم میرود و از آنها میخواهد نگذارند چراغ زورخانه پدربزرگش خاموش شود. این مساله مورد تمسخر هاشم قرار می گیرد و سعی دارد محمد را راضی به تغییر كاربری زورخانه كند و در مسیر او سنگ اندازی می كند و در جهت معرفی و پیشبرد ورزش پرورش اندام پسرش، روی جوانان محله سرمایه گذاری می كند و با خرید تجهیزات و هدیه های گران قیمت آنها را از همراهی با محمد دور می كند.
بالاخره محمد تصمیم می گیرد بجای مرشد، خودش دَم بگیرد و جوانان محله را به سمت زورخانه شان جذب كند. در اولین شبی كه چراغ زورخانه روشن می شود، مرشد با صدایی گرفته به كمك محمد می آید و برای او ضرب می زند. پهلوانان پیر و كهنه كار نیز با همراهی نوه هایشان آمده اند و محمد و جوانان حاضر با دیدن آنها به وجد میایند. همین شب حال حاج ایوب وخیم تر می شود و به بخش مراقبت های ویژه منتقل می شود.
از طرفی هومن كه به بهانه شركت در مسابقات پرورش اندام از ایران خارج شده، دیگر حاضر به بازگشت نیست و به دنبال پناهندگی است.همین مساله هاشم را منقلب می كند. او كه از كرده ی خود و رفتاری كه نسبت به پدر بیمارش و خواسته ی او در پیش گرفته بود، سخت پشیمان شده، حالا تصمیم می گیرد به محمد برادرزاده اش در احیای زورخانه كمك كند.