رسول قهر می كنه و به مسافرخونه میره. اما در میانۀ راه تصادف می كنه و به حالت كما میره. همه نگران حال رسول هستند و در این میان، احتشام كه خود رو مقصر اصلی این حادثه میدونه، حالا دچار عذاب وجدان شده به خونۀ قدیمی پدرش میره تا به خیال خودش در سكوت و تنهایی كمی آرام باشه. حال رسول چندان مساعد نیست و همزمان خبر می رسه سطح هوشیاری اش پایین هم اومده و لحظات بسیار
خطرناكی رو سپری می كنه......
از ساعت به مدت
ایام انتخابات فرا رسیده و خانواده احتشام درباره شركت در انتخابات دو نگاه متفاوت داره؛ طرفدار انتخابات و بی تفاوت به اون. در این میان، دایی رسول كه جانباز هست و در شیراز زندگی می كنه برای مداوا به تهران می آد.
-
13
خرداد 1400
-
12
خرداد 1400
رسول و احتشام به بهانه های مختلف با هم جر و بحث می كنند. تلاش سودابه برای آرام كردن همسرش، احتشام و برادر خودش، رسول هیچ فایده ای نداره تا این كه در یك شب بارانی، رسول بعد از یك مشاجرة لفظی با احتشام قهر می كنه و از خونۀ خواهرش بیرون میره. همه به دنبالش هستند تا این كه خبر می رسه اون تصادف كرده و به كما رفته....
-
11
خرداد 1400
طبق سفارش پزشك معالج، ناراحتی و عصبانیت برای رسول خیلی خطرناكه. پیمان به دنبال این هست تا بدونه كینۀ بین پدر و داییش از كجا سرچشمه گرفته. احتشام فرصت رو غنیمت دونسته و روند حوادث گذشته رو به نفع خودش تعریف می كنه، بلكه بچه ها رو نسبت به دایی رسول بدبین كنه. ولی این پایان قصه نیست، احتشام كه از حضور دایی رسول در خونه اش سخت ناراحته، از همسرش، سودابه می خواد تا از رسول درخواست كنه یا ساكت باشه و حرفی نزنه، یا از خونه شون به جای دیگه ای، مثل مسافرخونه بره....
-
10
خرداد 1400
دایی رسول به ناچار در خانۀ خواهرش می مونه تا زمان عمل جراحی اش فرا برسه. ولی اون با احتشام اختلاف
فكری زیادی داری و همین موضوع سبب می شه بین هر دو نفر بحث های سیاسی پیش بیاد. سودابه خیلی تلاش می كنه اونها رو دعوت به آرامش كنه. اما در كارش چندان موفق نیست. تركش هایی كه در بدن دایی رسول قرار دارند، باید هرچه زودتر با عمل جراحی بیرون بیاند. پزشك معالج از سودابه می خواد شرایط آرامی برای دایی رسول ایجاد كنه. آخه عصبانیت و حرص خوردن براش خیلی خطرناكه. ولی سودابه نمی دونه با بحث كردن شوهر و برادر خودش چی كار كنه.... -
09
خرداد 1400
دایی رسول كه جانباز هست و در شیراز زندگی می كنه برای مداوا به تهران میاد. سودابه، مادر خانواده و بچه هایش از حضور دایی خوشحالند. اما از همان ابتدا معلوم می شه دایی رسول با دامادشون، احتشام اختلاف سلیقۀ زیادی داره. طوری كه احتشام به حضور دایی رسول در منزلش اعتراض می كنه....
-
08
خرداد 1400
ایام انتخابات فرا رسیده و خانواده احتشام دربارة شركت در انتخابات دو نگاه متفاوت داره، طرفدار انتخابات و بی تفاوت به اون. در این میان، دایی رسول كه جانباز هست و در شیراز زندگی می كنه برای مداوا
به تهران می آد.... -
16
خرداد 1399
ابومطر هم نسبت به پدر خالد، یعنی اسحاق یه كینۀ قدیمی داره، مصمم تر میشه تا برای رسیدن به مقاصد خودش، خالد رو قربانی این توطئه كنه. اون به صورت پنهانی خالد رو تحت نظر داره و متوجه میشه، خالد علاوه بر شركت توی جلسات درس امام، علاقۀ زیادی به ملاقات ایشون در حرم حضرت علی (ع) داره، همین هم بهانه ای میشه تا از سرگرد جاسم بخواد، ضمن دستگیر كردن خالد، از اون علیه خانوادۀ حكیم اقرار بگیرند.
-
15
خرداد 1399
خالد به عنوان طعمه ای برای خراب كردن چهرۀ خانوادۀ حكیم و دیگر شیعیان استفاده كنند. سپس با هم قرار می گذارند، بعد از دستگیری خالد از اون اعترافات تلویزیونی علیه خانوادۀ حكیم بگیرند. زمانی كه خالد و ابومجد در حال رفتن به مدرسۀ شیخ انصاری، محلی كه امام اونجا درس خارج فقه میده، هستند، اون توسط افراد ناشناسی دستگیر شده و به محل نامعلومی برده میشه. خانواده سخت نگران هستند و كسی نمی دونه چه بلایی سر خالد اومده.
-
14
خرداد 1399
خالد كه طلبۀ جوانی در شهر نجف هست، به خاطر علاقه ای كه به حضرت امام داره، ضمن دیدار ایشان در حرم حضرت علی (ع) همراه دوستش، ابومجد در جلسات درس خارج فقه ایشان شركت می كنه، ولی این پایان داستان نیست، زیرا حمدان كه روزگاری خواستگار راحله، همسر خالد بوده و به خاطر شكست عشقی، از اون كینه به دل داره، در فكر انتقامه. حمدان با سرگرد جاسم دیداری می كنه. سرگرد جاسم كه بعد از مدت ها به شهر نجف برگشته، قصد داره پنهانی یك عملیات تبلیغاتی و مخرب علیه خانوادۀ حكیم و شیعیان عراق ترتیب بده. اون از حمدان می خواد مثل سابق براش خبرچینی كنه. حمدان كه می دونه نفوذ به خانوادۀ حكیم سخت هست، به سرگرد جاسم پیشنهاد می كنه تا از خالد به عنوان طعمه ای برای خراب كردن چهرۀ خانوادۀ حكیم و دیگر شیعیان استفاده كنند. سپس با هم قرار می گذارند، بعد از دستگیری خالد از اون اعترافات تلویزیونی علیه خانوادۀ حكیم بگیرند. زمانی كه خالد و ابومجد در حال رفتن به مدرسۀ شیخ انصاری، محلی كه امام اونجا درس خارج فقه میده، هستند، اون توسط افراد ناشناسی دستگیر شده و به محل نامعلومی برده میشه. خانواده سخت نگران هستند و كسی نمی دونه چه بلایی سر خالد اومده.
-
13
خرداد 1399
خالد كه طلبۀ جوانی در شهر نجف است، همراه دوستش، ابومجد در جلسات خارج فقه امام خمینی(ره) كه در مدرسۀ شیخ انصاری برگزار میشه، شركت می كنه. اون از مباحث مطرح شدۀ امام خیلی دربارۀ موضوعات مهم بهره می بره و برای خانواده، به خصوص پدرش، اسحاق و همسرش، راحله خیلی از اون مباحث رو تعریف می كنه. غافل از این كه، حمدان كه روزگاری خواستگار راحله بوده و شكست عشقی خورده، در فكر انتقام جویی هست. حمدان با شخصی به نام سرگرد جاسم، آشنایی قبلی داره. سرگرد جاسم مدعی است برای اجرای عملیاتی علیه خانوادۀ حكیم به نجف اومده و از حمدان می خواد در این كار به اون كمك كنه، حمدان علاوه بر كینۀ خودش، وقتی متوجه میشه پدرش، ابومطر هم نسبت به پدر خالد، یعنی اسحاق یه كینۀ قدیمی داره، مصمم تر میشه تا برای رسیدن به مقاصد خودش، خالد رو قربانی این توطئه كنه. اون به صورت پنهانی خالد رو تحت نظر داره و متوجه میشه، خالد علاوه بر شركت توی جلسات درس امام، علاقۀ زیادی به ملاقات ایشون در حرم حضرت علی (ع) داره، همین هم بهانه ای میشه تا از سرگرد جاسم بخواد، ضمن دستگیر كردن خالد، از اون علیه خانوادۀ حكیم اقرار بگیرند.
-
12
خرداد 1399
خالد طلبۀ جوانی است كه در شهر نجف زندگی می كند او كه مشتاق دیدار حضرت امام شده، همراه دوستش، ابومجد در جلسات درس خارج فقه امام شركت می كنه و برای خانواده، به خصوص همسرش، راحله تعریف می كند كه امام خمینی، یك فرد آگاه به امور جامعۀ روز مسلمانان هست. ولی این پایان داستان نیست، زیرا حمدان كه روزگاری خواستگار راحله بوده و در این راه شكست عشقی هم خورده، وقتی متوجه میشه خالد در جلسات درس امام خمینی (ره) شركت می كند، به دنبال چیدن توطئه ای است تا كینۀ خودش رو خالی كند و....
-
11
خرداد 1399
خالد طلبۀ جوانی است كه در شهر نجف زندگی می كند. اون كه شیفتۀ دیدار امام خمینی (ره) شده، شب ها زمانی كه حضرت امام برای زیارت ضریح امام علی (ع) داخل حرم میشود، با دیدن ایشون روحیۀ خاصی پیدا می كند. خالد دوست و همكلاسی به نام ابومجد داره كه از اعضای خانوادۀ حكیم هست و از طریق اون، مصمم میشه در جلسات خارج فقه امام كه در مدرسۀ شیخ انصاری برگزار میشود، شركت كند. كاری كه موافقت اسحاق، پدر خالد و مخالفت مادرش، زبیده رو به دنبال دارد. از اون طرف، سرگرد جاسم كه روزگاری در نجف بوده و بعد به بغداد رفته، حالا به شهر نجف برگشته و در فكر اجرای عملیاتی هست.
-
10
خرداد 1399
حضور امام خمینی (ره) در نجف اشرف