سربلند
18 تا 24 مرداد از ساعت 5:00 به مدت 15 دقیقه
گرامیداشت مدافعان حرم
نویسنده مرضیه بامیری كارگردان محمد پورحسن تهیه كننده اشرف نژاد بازیگران مینو جبارزاده، محمد رضا علی، علی اصغر دریایی، معصومه عزیز محمدی، محمد شریفی مقدم، شیما جانقربان، امیر فرحان نیا ،سعید سلطانی، محمد آقا محمدی ،احمد گنجی، امیر عباس توفیقی ،محمد پور حسن، فریبا متخصص صدابردار: حیدر صفدری افكتور: محمدرضا قبادی فر گوینده : شیما جانقربان
-
20
مرداد 1402
-
19
مرداد 1402
-
18
مرداد 1402
-
17
مرداد 1402
-
16
مرداد 1402
-
15
مرداد 1402
-
14
مرداد 1402
-
24
مرداد 1399
بعد از چند بار عوض شدن محل تبادل و برقراری شرایط امنیتی، موفق به دیدن پیكر شهید شدند. البته از او فقط چند تكه استخوان باقی بود كه برای شناسایی باید آزمایش دی ان ای انجام می شد. مامور داعشی اجازه نداد جز دیدن چیزی برای تشخیص ببرند اما مهدی با زیركی بخشی از استخوان را در جیبش پنهان كرد مامور داعش می گفت از صلابت و لبخند شجاعانه ی محسن حرص خورده اند و فرماندهان داعشی از لجشان او را قطعه قطعه كرده و در بیایان انداخته اند. اما وقتی می فهمند محسن فرمانده است و جسدش برای ایران مهم است آنها را جمع آوری كرده و منتظر پیشنهاد تبادل می ماند...
-
23
مرداد 1399
شهید محسن حججی مردی كه در دومین اعزامش به سوریه به آرزوی قلبی اش رسید و به مقام شهادت نائل آمد. اول همهمه شد كه عكس اسارت شهید فتوشاپ است و برای تخریب روحیه ی جهادگران مقاومت تدارك دیدند اما كم كم واقعیت نمایان شد و وقتی شهادت محسن برای همه قطعی شد دانستند كه پیكر او نزد داعشی هاست و به همین دلیل دست به تبادل اسرای داعشی با شهید حججی زدند. مسئول این تبادل حزب الله لبنان بود و ماموری كه برای شناسایی پیكر شهید رفته بود دوست و همرزمش مهدی نیساری بعد از چند بار عوض شدن محل تبادل و برقراری شرایط امنیتی، موفق به دیدن پیكر شهید شد. البته از او فقط چند تكه استخوان باقی بود كه برای شناسایی باید آزمایش دی ان ای انجام می شد. مامور داعشی اجازه نداد جز دیدن چیزی برای تشخیص ببرند اما مهدی با زیركی بخشی از استخوان را در جیبش پنهان كرد. مامور داعش می گفت از صلابت و لبخند شجاعانه ی محسن حرص خورده اند و فرماندهان داعشی از لجشان او را قطعه قطعه كرده و در بیایان انداخته اند. اما وقتی می فهمند محسن فرمانده است و جسدش برای ایران مهم است آنها را جمع آوری كرده و منتظر پیشنهاد تبادل می مانند.
-
22
مرداد 1399
محسن حججی وارد سپاه می شه. همون سال اول با اصرار خودش به سوریه اعزام میشه و با یك جراحت جزئی كه خودش معتقده به خاطر نارضایتی مادرش بوده برمی گرده. اما بار دوم فرق می كنه. حرم یار زیر زبونش مزه كرده و اصرار داره به دوباره رفتن. برای خواسته ش نذر چهل سفر به زیارت جمكران میكنه و هنوز هفته های نذرش تموم نشده معجزه وار كارهاش برای اعزام ردیف می شه. توی منطقه اسمش جابر است و مسئول بررسی تانك های تمام گردان های منطقه. الحق هم كارش خوبه و هم میان عراقی های گردان حیدریون و فاطمیون از احترام و ابهت خاصی برخوردار است. اونجا هم حواسش به همه چیز و هم كس هست، تا اینكه یك شب غافلگیر می شوند و داعش پایگاهشان را محاصره میكند و می كوبد. بچه های گردان می گویند او شهید شده اما خبری از پیكرش نیست و احتمال دارد با شهدای عراقی به بغداد رفته باشد. همان شب فرمانده اكبریان راهی بغداد می شود و آنجا توی گردان حیدریون متوجه فیلم پخش شده از اسارت محسن توسط داعش میشود. باور نمیكند و به باور اینكه فتوشاپ است دستورمی دهد با پهباد تمام منطقه را جستجو كنند. با مهدی نیساری همرزم و دوست محسن تماس می گیرد و از او می خواهد علی رغم ابتلا به انفولانزا و قصد سفرش به ایران، بماند و جنازه ی محسن را شناسایی كند.
-
21
مرداد 1399
محسن حججی كارمند سپاه ، یك بار راهی سوریه میشود.همرزمانش شهید می شوند اما او با یك جراحت مختصر باز می كردد و همچنان میل رفتن دارد .برای براورده شده حاجتش نذرچهل شب زیارت رفتن به جمكران میكند .در نهایت پایگاه فراخون اعزام می دهد و محسن یك بار دیگر انتخاب می شود .برای رفتن مشتاق است و با فرمانده اكبریان سوار اتوبوس می شوند تا سفر به دیار عشق را اغاز كنند.پیش از ان با بدرقه ی باشكوه خانواده مخصوصا همسرش روبرو می شود وتمام مسیر سفر را در حال حلالیت گرفتن از دوستانش است و وصیتی كه برای همسر و پسرش علی ضبط میكند .انها به منطقه در سوریه می رسند. محسن مسئول تانك می شود و اسم جهادی اش می شود...
-
20
مرداد 1399
محسن حججی بعد از عوض كردن چند تا كار، وارد سپاه می شه و از همان اول هم سودای سوریه رفتن به سر دارد. عاقبت هم نصیبش می شود و اسمش توی لیست قرار می گیرد. همسرش باردار است و به پیشنهاد محسن این راز را تا اعزام محسن فاش نمیكند تا كسی مانع رفتنش نشود. كمی بعداز اعزام خبر شهادت دو تا از هم رزمانش را می آورند اما هنوز خبری از محسن نرسیده و این بی خبری مدتها زهرا و خانواده هایشان را آزار می دهد. بالاخره محسن می آید اما نشانه هایی از سوختگی روی دستش هست كه بر اثر برخورد موشك با تانك اتفاق افتاده است. زهرا ترسیده اما محسن برای اعزام دوباره مشتاق تر شده و برای راه افتادن كارش نذر میكند چهل هفته به زیارت جمكران برود و توی یكی از این سفرها به خانه ی دوستش محسن همتی ها می رود. یك سفر هم با خانواده به مشهد می رود و آنجا سعی میكند مادر را برای رفتن و طلب شهادت راضی كند چرا كه معتقد است علت شهید نشدن در سفر اولش نارضایتی مادر است.
-
20
مرداد 1399
محسن حججی بعد از عوض كردن چند تا كار، وارد سپاه می شه و از همان اول هم سودای سوریه رفتن به سر دارد. عاقبت هم نصیبش می شود و اسمش توی لیست قرار می گیرد. همسرش باردار است و به پیشنهاد محسن این راز را تا اعزام محسن فاش نمیكند تا كسی مانع رفتنش نشود. كمی بعداز اعزام خبر شهادت دو تا از هم رزمانش را می آورند اما هنوز خبری از محسن نرسیده و این بی خبری مدتها زهرا و خانواده هایشان را آزار می دهد. بالاخره محسن می آید اما نشانه هایی از سوختگی روی دستش هست كه بر اثر برخورد موشك با تانك اتفاق افتاده است. زهرا ترسیده اما محسن برای اعزام دوباره مشتاق تر شده و برای راه افتادن كارش نذر میكند چهل هفته به زیارت جمكران برود و توی یكی از این سفرها به خانه ی دوستش محسن همتی ها می رود. یك سفر هم با خانواده به مشهد می رود و آنجا سعی میكند مادر را برای رفتن و طلب شهادت راضی كند چرا كه معتقد است علت شهید نشدن در سفر اولش نارضایتی مادر است.
-
19
مرداد 1399
محسن حججی زاده ی نجف اباد از بچه های مذهبی و خوش قلب است كه برای رفع موانع ازدواجش نذر كرده روزه بگیرد و روز خرید عقدشان ان را ادا میكند. از خریدهای غیر ضروری و تجملاتی فراری ست. تا حالا چند تا كار عوض كرده اما به پیشنهاد همسرش زهرا وارد سپاه میشه. وقتی میزبان یك مهمانی خانوادگی هستند خبر میرسه یكی از دوستانش شهید شده و او بی تاب رفتن به مراسم وداع است و در نهایت با رضایت و همكاری همسرش راهی مراسم میشه...
-
18
مرداد 1399
نمایش بر اساس زندگی شهید مدافع حرم محسن حججی