الهام، دانشجوی عكاسی است كه به نیت زیارت كربلا و عكاسی از مسیر پیاده روی اربعین از تهران به عراق می رود و با حوادث گوناگونی رو به رو می شود...
زائران راه
13 الی 18 مهر از ساعت 1:00 به مدت 30 دقیقه
الهام، دانشجوی عكاسی است كه به نیت زیارت كربلا و عكاسی از مسیر پیاده روی اربعین از تهران به عراق می رود و با حوادث گوناگونی رو به رو می شود
كارگردان امیر زنده دلان تهیه كننده ریحانه یزدان دوست نویسنده اكبر خورد چشم افكتور نرگس موسی پور صدابردار: محمدرضامحتشمی گوینده شیما جانقربان باریگران احمد گنجی شیرین سپه راد ناهید مسلمی نازنین مهیمنی مینا شجاع مونا صفی محمد پورحسن
-
16
شهریور 1402
-
15
شهریور 1402
الهام، دانشجوی عكاسی است كه به نیت زیارت كربلا و عكاسی از مسیر پیاده روی اربعین از تهران به عراق می رود و با حوادث گوناگونی رو به رو می شود...
-
14
شهریور 1402
الهام، دانشجوی عكاسی است كه به نیت زیارت كربلا و عكاسی از مسیر پیاده روی اربعین از تهران به عراق می رود و با حوادث گوناگونی رو به رو می شود...
-
13
شهریور 1402
الهام، دانشجوی عكاسی است كه به نیت زیارت كربلا و عكاسی از مسیر پیاده روی اربعین از تهران به عراق می رود و با حوادث گوناگونی رو به رو می شود...
-
12
شهریور 1402
الهام، دانشجوی عكاسی است كه به نیت زیارت كربلا و عكاسی از مسیر پیاده روی اربعین از تهران به عراق می رود و با حوادث گوناگونی رو به رو می شود...
-
11
شهریور 1402
الهام، دانشجوی عكاسی است كه به نیت زیارت كربلا و عكاسی از مسیر پیاده روی اربعین از تهران به عراق می رود و با حوادث گوناگونی رو به رو می شود...
-
27
شهریور 1401
روایت الهام دانشجوی عكاسی است كه به نیت زیارت كربلا و عكاسی از مسیر پیاده روی اربعین از تهران به عراق میرود
-
26
شهریور 1401
روایت الهام دانشجوی عكاسی است كه به نیت زیارت كربلا و عكاسی از مسیر پیاده روی اربعین از تهران به عراق میرود
-
25
شهریور 1401
روایت الهام دانشجوی عكاسی است كه به نیت زیارت كربلا و عكاسی از مسیر پیاده روی اربعین از تهران به عراق میرود
-
24
شهریور 1401
روایت الهام دانشجوی عكاسی است كه به نیت زیارت كربلا و عكاسی از مسیر پیاده روی اربعین از تهران به عراق میرود
-
23
شهریور 1401
روایت الهام دانشجوی عكاسی است كه به نیت زیارت كربلا و عكاسی از مسیر پیاده روی اربعین از تهران به عراق میرود
-
22
شهریور 1401
-
18
مهر 1399
الهام كه دانشجوی عكاسی به سبب این كه پدرش، عباس جانباز شیمیایی است و نمی تونه اونو توی مسیر راه پیمایی اربعین حسینی همراهی كنه، به ناچار همراه دوست و همكلاسیش، مریم و پدرش، مصطفی پا در این سفر مقدس و روحانی میذاره. مریم و الهام تصمیم گرفتند در طول مسیر، از حوادثی كه مشاهده می كنند، عكاسی كرده و این عكس ها رو ضمن ارائه به استاد فاضلی، برای خودشون هم به یادگار نگه دارند.
جادۀ نجف به كربلا به خاطر نزدیك شدن به اربعین حسینی، جاده ای شلوغ و پر از حوادث و اتفاقات جالبی شده. گاهی مریم و الهام هم درگیر حوادثی میشند كه در ابتدا سخت و ناگواره، ولی در ادامه تبدیل به خاطره ای شیرین و ماندگار میشه. در این میان، مصطفی، دوست قدیمی خودش، اردلان رو پیدا می كنه. اردلان بیماری قند خون داره، ولی به خاطر پرخوری مواد غذایی شیرین، حالش خراب میشه و مصطفی و بقیه اونو به درمانگاه می برند و حالش تا حدودی خوب میشه. اردلان هم قول میده تا زمانی كه به كربلا نرسیده، لب به مواد غذایی شیرین نزنه.
عزیزان، رفته رفته پیاده روی مریم و الهام داره به نقطۀ پایانی خودش كه همانا رسیدن به كربلاست، نزدیك میشه. باید ببینیم این دو دوست دانشجو وقتی به كربلای حسینی می رسند، چه حس و حالی دارند. -
17
مهر 1399
الهام قصد داره همراه پدرش، عباس برای راه پیمایی اربعین عازم عراق بشه. ولی پدرش كه جانباز شیمیایی اس، حالش خراب میشه و الهام همراه دوستش، مریم و پدر مریم، یعنی مصطفی به عراق میره و در این حركت عظیم و چند میلیونی شركت می كنه. الهام و مریم هر دو دانشجوی عكاسی هستند و در جادۀ نجف به كربلا حوادث گوناگونی رو دیده و از اونها عكس میندازند. به عنوان مثال، در قسمت قبلی دیدیم قوزك پای الهام آسیب دیده و اون به سختی راه میره. اونها در درمانگاه با خانم جوانی آشنا میشند كه با یك پا و به كمك عصا، اونم با پای پیاده از بصره اومده. مریم و الهام از این اراده و عشق اون خانم نسبت به امام حسین (ع) متحیر می شن. الهام كه درد قوزك پا اذیتش می كنه، مصمم میشه اون درد رو تحمل كنه تا هرچه زودتر به كربلا برسند. عزیزان، پیاده روی الهام و مریم، همراه مصطفی و دیگران در جادۀ نجف به سمت كربلا ادامه داره. حالا با هم بشنویم در این قسمت قراره چه اتفاق تازه ا ی بیفته كه سوژۀ عكاسی اونا بشه
-
16
مهر 1399
الهام و مریم كه دانشجوی عكاسی هستند، برای شركت در مراسم پیاده روی اربعین، به همراه مصطفی، پدر مریم عازم عراق می شند و بالاخره پا در جادۀ نجف به كربلا میذارند و این چنین ضمن شركت در راه پیمایی اربعین حسینی، از اتفاقات جالبی كه می بینند، عكاسی هم می كنند. مثلاً در قسمت قبلی با پیرمردی رو به رو شدند كه مشغول جمع كردن زباله های كنار جاده بود. بعداً معلوم شد، پیرمرد كه غلامعلی نام داشت، یكی از تجار فرش مشهد بود. همین كار پیرمرد، افسر عراقی رو تحت تأثیر قرار داده و اونم همراه پیرمرد به تمیز كردن جاده مشغول میشه. زمانی كه الهام و مریم علت این كارشون رو می پرسند، اونها میگن خدمت به زوار امام حسین(ع) و شهدای كربلا افتخاری اس كه نصیب هركسی نمیشه.
دوستان، راه پیمایی اربعین، اونم در میان خیلی عظیم زائران حسینی همچنان ادامه داره. مریم و الهام ضمن دیدن حوادث گوناگون، عكاسی هم می كنند. خب، ببینیم توی این قسمت قراره چه اتفاق تازه ای بیفته
-
15
مهر 1399
الهام كه نمی تونه همراه پدرش، عباس برای شركت در مراسم راه پیمایی اربعین به سمت عراق بره، به ناچار همراه دوستش، مریم و پدرش، مصطفی به سمت مرز ایران و عراق میره. به خاطر نزدیكی به اربعین، اونجا خیلی شلوغه و وسیله ای هم پیدا نمیشه تا اونها به نجف برند. پس به ناچار سوار اتومبیلی می شند كه راننده اش كمی مشكوك به نظر میاد و همین موضوع ترس رو به دل الهام و مریم و حتی مصطفی میندازه. ولی نه، اونها اشتباه می كنند. راننده كه نامش حاتمه، به همراه همسرش راحله از اونها پذیرایی خوبی می كنه و زمانی كه همه در ابتدای جادۀ نجف به خرمشهر پیاده میشند، حاتم میگه، خدمت به زوار حسینی رو افتخاری برای خودش و خانواده اش می دونه. الهام و مریم كه هر دو دانشجوی عكاسی هستند، تصمیم دارند در طول سفر كلی عكس بگیرند، به این نیت كه ضمن نمره گرفتن از استاد فاضلی، لحظات ناب پیاده روی اربعین رو هم ثبت كنند.
-
14
مهر 1399
الهام كه دانشجوی عكاسی است. او قراره همراه پدر جانبازش، عباس برای شركت در راهپیمایی اربعین حسینی به عراق سفر كنه. ولی عباس حالش خراب میشه و امكان مسافرت براش میسر نمیشه. الهام به خاطر این حادثه خیلی ناراحته. ولی یكی از دوستانش، مریم پیشنهاد میده، الهام همراه اون و پدرش، مصطفی كه جانباز هست و از دوستان قدیمی عباس به شمار میره، برای شركت در راهپیمایی اربعین عازم عراق بشند. پیشنهاد خوبی است، ولی مادر الهام، یعنی پریسا چندان با این كار موافق نیست و دلش نمیاد تنها فرزندشون به چنین مسافرتی بره. اما با پادرمیانی عباس، بالاخره پریسا راضی میشه تا الهام همراه مریم و پدرش، مصطفی برای شركت در این حركت عظیم راهی بشه
-
13
مهر 1399
خاطرات راهپیمایی اربعین