در دوران حكومت قاجار در یكی از شهرهای ایران روستاییِ ساده ای به نام آقابیك به شهر می آید تا بار قاطرهایش را بفروشد اما سربازان قاطرهایش را میگیرند. در این میان آقا بیك با پیر قشون یعنی ابراهیم توپچی آشنا می شود كه به او امیدواری می دهد كه از قاطرهایش مراقبت كند. ابراهیم، آقا بیك را جزو خدمه خویش در می آورد كه در این راستا اتفاقات جالبی رقم می خورد...
ابراهیم توپچی و آقابیك
از 15 آذر از ساعت 22:00 به مدت 30 دقیقه
در دوران حكومت قاجاریه در یكی از شهرهای ایران روستایی ساده ای به نام آقابیك به شهر می آید تا بار قاطرهایش را بفروشد . اما...
-
10
آذر 1401
-
09
آذر 1401
در دوران حكومت قاجار در یكی از شهرهای ایران روستاییِ ساده ای به نام آقابیك به شهر می آید تا بار قاطرهایش را بفروشد اما سربازان قاطرهایش را میگیرند. در این میان آقا بیك با پیر قشون یعنی ابراهیم توپچی آشنا می شود كه به او امیدواری می دهد كه از قاطرهایش مراقبت كند. ابراهیم، آقا بیك را جزو خدمه خویش در می آورد كه در این راستا اتفاقات جالبی رقم می خورد...
-
08
آذر 1401
در دوران حكومت قاجار در یكی از شهرهای ایران روستاییِ ساده ای به نام آقابیك به شهر می آید تا بار قاطرهایش را بفروشد اما سربازان قاطرهایش را میگیرند. در این میان آقا بیك با پیر قشون یعنی ابراهیم توپچی آشنا می شود كه به او امیدواری می دهد كه از قاطرهایش مراقبت كند. ابراهیم، آقا بیك را جزو خدمه خویش در می آورد كه در این راستا اتفاقات جالبی رقم می خورد...
-
07
آذر 1401
در دوران حكومت قاجار در یكی از شهرهای ایران روستاییِ ساده ای به نام آقابیك به شهر می آید تا بار قاطرهایش را بفروشد اما سربازان قاطرهایش را میگیرند. در این میان آقا بیك با پیر قشون یعنی ابراهیم توپچی آشنا می شود كه به او امیدواری می دهد كه از قاطرهایش مراقبت كند. ابراهیم، آقا بیك را جزو خدمه خویش در می آورد كه در این راستا اتفاقات جالبی رقم می خورد...
-
06
آذر 1401
در دوران حكومت قاجار در یكی از شهرهای ایران روستاییه ساده ای به نام آقابیك به شهر می آید تا بار قاطرهایش را بفروشد اما سربازان قاطرهایش را میگیرند. در این میان آقا بیك با پیر قشون یعنی ابراهیم توپچی آشنا می شود كه به او امیدواری می دهد كه از قاطر هایش مراقبت كند. ابراهیم، آقا بیك را جزو خدمه خویش در می آورد كه در این راستا اتفاقات جالبی رقم می خورد...
-
03
آذر 1401
در دوران حكومت قاجار در یكی از شهرهای ایران روستاییه ساده ای به نام آقابیك به شهر می آید تا بار قاطرهایش را بفروشد اما سربازان قاطرهایش را میگیرند. در این میان آقا بیك با پیر قشون یعنی ابراهیم توپچی آشنا می شود كه به او امیدواری می دهد كه از قاطر هایش مراقبت كند. ابراهیم، آقا بیك را جزو خدمه خویش در می آورد كه در این راستا اتفاقات جالبی رقم می خورد...
-
02
آذر 1401
در دوران حكومت قاجار در یكی از شهرهای ایران روستاییه ساده ای به نام آقابیك به شهر می آید تا بار قاطرهایش را بفروشد اما سربازان قاطرهایش را میگیرند. در این میان آقا بیك با پیر قشون یعنی ابراهیم توپچی آشنا می شود كه به او امیدواری می دهد كه از قاطر هایش مراقبت كند. ابراهیم، آقا بیك را جزو خدمه خویش در می آورد كه در این راستا اتفاقات جالبی رقم می خورد...
-
01
آذر 1401
در دوران حكومت قاجار در یكی از شهرهای ایران روستاییه ساده ای به نام آقابیك به شهر می آید تا بار قاطرهایش را بفروشد اما سربازان قاطرهایش را میگیرند. در این میان آقا بیك با پیر قشون یعنی ابراهیم توپچی آشنا می شود كه به او امیدواری می دهد كه از قاطر هایش مراقبت كند. ابراهیم، آقا بیك را جزو خدمه خویش در می آورد كه در این راستا اتفاقات جالبی رقم می خورد...
-
30
آبان 1401
در دوران حكومت قاجار در یكی از شهرهای ایران روستاییه ساده ای به نام آقابیك به شهر می آید تا بار قاطرهایش را بفروشد اما سربازان قاطرهایش را میگیرند. در این میان آقا بیك با پیر قشون یعنی ابراهیم توپچی آشنا می شود كه به او امیدواری می دهد كه از قاطر هایش مراقبت كند. ابراهیم، آقا بیك را جزو خدمه خویش در می آورد كه در این راستا اتفاقات جالبی رقم می خورد...
-
29
آبان 1401
در دوران حكومت قاجار در یكی از شهرهای ایران روستاییه ساده ای به نام آقابیك به شهر می آید تا بار قاطرهایش را بفروشد اما سربازان قاطرهایش را میگیرند. در این میان آقا بیك با پیر قشون یعنی ابراهیم توپچی آشنا می شود كه به او امیدواری می دهد كه از قاطر هایش مراقبت كند. ابراهیم، آقا بیك را جزو خدمه خویش در می آورد كه در این راستا اتفاقات جالبی رقم می خورد...
-
26
آذر 1399
-
25
آذر 1399
-
24
آذر 1399
-
23
آذر 1399
-
22
آذر 1399
-
19
آذر 1399
-
18
آذر 1399
-
17
آذر 1399
-
16
آذر 1399
-
15
آذر 1399
در زمان حكومت قاجار در یكی از شهرهای ایران و در شرایط بد، مرد روستایی ساده به شهر میاید كه قاطر او را ازش میگیرند و فردی به اسم ابراهیم توپچی به او قول كمك میدهد و...