بالاخره خوانندهی سرود هم پیدا شد. یه بازیگر تیاتر؛ رضا رویگری. قرار شد واسه ضبط به یه استدیوی امن برن كه ته یه پاساژه. چند روزِ بعدی فریدون و رضا روی آواز كار و تمرین كردن. از طرفی شاه برای همیشه از كشور رفت و خیابونا شلوغ شده بود ولی همچنان شبها حكومت نظامی بود و ترس تا خرخرهی حكومت بالا اومده بود. اما قرارِ ضبطِ سرود سرجاش بود. صبح بود و فریدون و رضا و رحیم و یكی دو نفر دیگه، سازهای مورد نیاز رو یكی یكی و مخفیانه وارد استدیو میكردن. توی محلهی ارمنیها.
سمفونی شهر
از 18 بهمن از ساعت 23:45 به مدت 15 دقیقه
شبهای پاییزِ 1357. شبهای بیقراری بود. شبهایی كه سكوت یعنی ترس. سكوت یعنی تهدید. یعنی هرلحظه ممكنه در خونهت رو بكوبن.
كارگردان میر طاهر مظلومی تهیه كننده فرشاد آذرنیا نویسنده پوریا موسوی - مانی مستان افكتور نازنین حسن پور صدا بردار محمد رضا محتشمی بازیگران میرطاهر مظلومی نازنین مهیمنی مسعود زنوزی راد ایوب آقا خانی احمد لشینی مینا شجاع علی اصغر دریایی محمد مجد زاده عباس توفیقی- محمد آقا محمدی
-
24
بهمن 1399
-
23
بهمن 1399
بالاخره خوانندهی سرود هم پیدا شد. یه بازیگر تیاتر؛ رضا رویگری. قرار شد واسه ضبط به یه استودیوی امن برن كه ته یه پاساژه. چند روزِ بعدی فریدون و رضا روی آواز كار و تمرین كردن. از طرفی شاه برای همیشه از كشور رفت و خیابونا شلوغ شده بود ولی همچنان شبها حكومت نظامی بود و ترس تا خرخرهی حكومت بالا اومده بود. اما قرارِ ضبطِ سرود سرجاش بود. صبح بود و فریدون و رضا و رحیم و یكی دو نفر دیگه، سازهای مورد نیاز رو یكی یكی و مخفیانه وارد استودیو میكردن. توی محلهی ارمنیها.
-
22
بهمن 1399
بالاخره خبرِ شهادتِ علی، پسرِ حاج رضا و زینبخاتون رسید. علی زیرِ شكنجهی ساواك طاقت نیاورده بود. كسی از كم و كیفِ این شكنجه خبر نداشت. همونجوری كه از كم و كیفِ باقیِ شكنجهها و كشتارِ ساواك خبری درز نمیكرد. همزمان با این خبر، حسین و فریدون متنِ ترانهی سرود را كامل كردند. با الهام از حوادثی كه در حالِ وقوع بود، مثل همین شهادتِ علی كه به طرز وحشیانهای اتفاق افتاده بود. سرود و ملودی آماده بود و حالا مونده بود خواننده. خوانندهای كه قرار بود این فریاد رو به گوش همه برسونه. بخاطر وضعیتِ ناپایدارِ كشور خیلی از خوانندههایی كه حسین و فریدون میشناختن از كشور یا رفته بودند یا اگه هم بودند، ریسکِ خوندن همچین سرودی رو قبول نمیكردند. خوانندهی این سرود اگه به دستِ دولت و ساواك می افتاد قطعا كشته میشد. پس فریدون رفت دنبالِ یه صدای تازه. یه بازیگرِ تیاتر كه قبلا توی یه نمایش خونده بود و آوازهی صدای خوبش بین بعضی از اهالی موسیقی پیچیده بود: رضا رویگری. قبل از اینكه به رضا برسیم، باید برگردیم به 2 سال قبل. جایی كه دوستِ رضا به كارگاه تیاتر اومد تا داستانِ یه خواب رو براش تعریف كنه. سال 1355؛ تهران.
-
21
بهمن 1399
حسین سرافراز به خونهی فریدون خشنود اومد و قرار شد با هم روی شعر كار كنند. همهی كلمات قرار بود از دل همون روزها بیرون بیان. از الله اكبر و ایران و مسلسل و رگبار. دو خط اول رو نوشتند. همسرِ فریدون همون موقع پیش همسر حاج رضا بود. براش غذا درست كرده بود و سعی میكرد آرومش كنه.
-
20
بهمن 1399
فریدونِ خشنود تونست به مطلع سرودش برسه. انقدر به الله اكبر گفتنهای كوچهها گوش داده بود تا از دلِ همونا، از دلِ كوچههای شهر، رسید به چیزی كه میخواست. هیجان داشت و حالا باید ملودی رو كامل میكرد.
-
19
بهمن 1399
شبهای پاییزِ 1357. شبهای بیقراری بود. شبهایی كه سكوت یعنی ترس. سكوت یعنی تهدید. یعنی هرلحظه ممكنه در خونهت رو بكوبن. یا انقلابیهایی كه از ترسِ مامورین، كمك میخوان، یا مامورین كه دنبالِ اونا میگردن. صدای كوبیدنِ درِ خونه همیشه ترسناكه. حتا اگه خونهی خودت نباشه. شبهای پاییز 1357، ایران به نقطهی عطف نزدیك می شد...