گلی در شوره زار

در پی حمله مغول به مراغه خواجه نصیرالدین طوسی و شاگردش محمد با وساطت عطا ملك جوینی وزیر هلاكو خان آزاد شدند و این امكان را یافتند تا به كار تحقیقات شان در زمینه نجوم ادامه دهند. این در حالی بود كه همسر محمد شاگرد خواجه نصیر در بند است و او سخت در تقلا برای آزادی او، اما خواجه نصیر الدین كه كارهای بزرگ تری را در نظر دارد محمد را به درنگ فرا خواند. در همین حین ناگهان خسوفی رخ داد كه خواجه نصیر چند شب زودتر وقوعش را پبش بینی كرده بود، ضمن آن كه از هلاكو خان خواست از باورهای غلط در مورد این اتفاق نیز دست بكشد چرا كه پایان آن را هم به درستی اعلام كرد. به این ترتیب خواجه نصیر توانست نظر هلاكو خان را كاملا به خود و نظراتش جلب كند، در حالی كه هنوز برای رهایی اسرای در بند كار مشخصی نكرده است و محمد شاگردش از آن بابت به ستوه آمده....

در پی حمله مغول به مراغه خواجه نصیرالدین طوسی و شاگردش محمد با وساطت عطا ملك جوینی وزیر هلاكو خان آزاد شدند و این امكان را یافتند تا به كار تحقیقات شان در زمینه نجوم ادامه دهند. این در حالی بود كه همسر محمد شاگرد خواجه نصیر در بند است و او سخت در تقلا برای آزادی او، اما خواجه نصیر الدین كه كارهای بزرگ تری را در نظر دارد محمد را به درنگ فرا خواند. در همین حین ناگهان خسوفی رخ داد كه خواجه نصیر چند شب زودتر وقوعش را پبش بینی كرده بود، ضمن آن كه از هلاكو خان خواست از باورهای غلط در مورد این اتفاق نیز دست بكشد چرا كه پایان آن را هم به درستی اعلام كرد. به این ترتیب خواجه نصیر توانست نظر هلاكو خان را كاملا به خود و نظراتش جلب كند، در حالی كه هنوز برای رهایی اسرای در بند كار مشخصی نكرده است و محمد شاگردش از آن بابت به ستوه آمده....

در پی حمله مغول به مراغه خواجه نصیرالدین طوسی و شاگردش محمد با وساطت عطا ملك جوینی وزیر هلاكو خان آزاد شدند و این امكان را یافتند تا به كار تحقیقات شان در زمینه نجوم ادامه دهند. این در حالی بود كه همسر محمد شاگرد خواجه نصیر در بند است و او سخت در تقلا برای آزادی او، اما خواجه نصیر الدین كه كارهای بزرگ تری را در نظر دارد محمد را به درنگ فرا خواند ....

در پی حمله ی مغول به مراغه خواجه نصیرالدین طوسی و شاگردش محمد با وساطت عطا ملك جوینی وزیر هلاكو خان آزاد شدند و این امكان را یافتند تا به كار تحقیقات شان در زمینه نجوم ادامه دهند؛ اما این در حالی بود كه محمد شاگرد خواجه نصیر به دلیل اسارت همسرش بسیار بی تاب و همواره در پی راهیست كه او را آزاد كند، اما موفق نشد، به خصوص كه خواجه نصیرالدین كمكش نكرد و پیوسته به او نهیب می زد كه منتظر زمان مناسب باشد...

وقتی مغولان مراغه شهر محل زندگی خواجه نصیرالدین طوسی را به اشغال خود درآورده بودند، با او كه دانشمندی بلند آوازه بود، رفتاری متفاوت از دیگر داشتند و این مرد فرهیخته به عنوان غنیمتی گرانبها از آزادی نسبی برخورداربود، به همین دلیل محمد شاگرد خواجه نصیرالدین از او خواست كه نزد بزرگ مغولان هلاكوخان وساطت كند تا همسرش، ستاره را كه در بین اسرای گرفتار دربند است، آزاد شود، اما خواجه با خونسردی تمام از محمد خواست درنگ كند تا زمان مناسبش فرا برسد....

وقتی مغولان مراغه شهر محل زندگی خواجه نصیرالدین طوسی را به اشغال خود درآورده بودند، با او كه دانشمندی بلند آوازه بود، رفتاری متفاوت از دیگر داشتند و این مرد فرهیخته به عنوان غنیمتی گرانبها از آزادی نسبی برخورداربود، به همین دلیل محمد شاگرد خواجه نصیرالدین از او خواست كه نزد بزرگ مغولان هلاكوخان وساطت كند تا همسرش، ستاره را كه در بین اسرای گرفتار دربند است، آزاد شود، اما خواجه با خونسردی تمام از محمد خواست درنگ كند تا زمان مناسبش فرا برسد....