در نهایت بیژن و منیژه بیشتر با هم آشنا می شن و بیژن تصمیم می گیره به خواستگاری منیژه بره. یك روز قبل از خواستگاری، بیژن از خونه بیرون میره و توسط افراد ناشناسی كتك می خوره و....
اندر حكایت بیژن
از 16 اسفند از ساعت 10:00 به مدت 15 دقیقه
بیژن دانشجوی رشته ادبیات، و علاقه مند به شعر و شعرای فارسی زبانه، این درحالیه كه مادرش محبوبه تصمیم داره به زندگی بیژن سروسامون بده. به همین دلیل هم از برادرش محمود كه در اصفهان زندگی می كنه می خواد به تهران بیاد تا بیژنُ راضی به ازدواج كنه
تهیه كننده: طیبه محمدعلی كارگردان: ایوب آقاخانی نویسنده: سهیلاخدادادی گوینده: بهناز بستاندوست صدابردار: فرزادشریفی افكتور: محمد رضا قبادی فر بازیگران: شمسی صادقی احمدلشینی فریدون محرابی شهریار حمزیان ایوب آقاخانی احمدگنجی علی اصغر دریایی رویافلاحی مجیدحمزه احمدهاشمی شقایق خاكی پور نگین خواجه نصیر
-
27
اسفند 1399
-
26
اسفند 1399
به پیشنهاد پروین اعتصامی، بیژن به دیدار دختری به نام منیژه میره. اما وقتی بیژن داشت با منیژه حرف می زد، برادران منیژه از راه می رسن و بیژنُ را كتك می زنن و بیژن راهی بیمارستان میشه. روز بعد، وقتی بیژن به مادر و دایی اش میگه كه دختری به نام منیژه را برای ازدواج انتخاب كرده، منیژه به خونه اونا میاد و....
-
25
اسفند 1399
بیژن علاقه مند به شعر و شاعریه و درست در شب خواستگاری از دختر مهندس، متوجه حضور فردوسی و سعدی و پروین اعتصامی و حافظ در اتاقش میشه. اون شب قرار خواستگاری بهم می خوره. شب بعد وقتی به خواستگاری میرن، شعرا سراغ بیژن میان و بیژن شروع می كنه به حرف زدن با شعرایی كه كسی جز خودش نمی تونه اونارو ببینه. خانواده دختر به گمان اینكه بیژن دیوانه است، او را از خونه بیرون می كنن. شعرا تصمیم میگیرن كه به بیژن زن بدن. به پیشنهاد پروین اعتصامی بیژن به دیدار دختری به نام منیژه میره. اما وقتی بیژن داشت با منیژه حرف می زد، برادرای منیژه از راه می رسن و بیژنُ را كتك می زنند و بیژن راهی بیمارستان میشه. در همین موقع دایی محمود به بیژن زنگ میزنه و از او میخواد كه خودش به كلانتری برسونه
-
24
اسفند 1399
بیژن علاقه مند به شعر و شاعریه و قراره به خواستگاری دختری بره كه عمه و شوهر عمه ش آقا فرزاد براش انتخاب كردن. اما درست در شب خواستگاری، متوجه حضور فردوسی و سعدی و پروین اعتصامی و حافظ در اتاقش میشه. اون شب قرار خواستگاری به هم می خوره. شب بعد وقتی به خواستگاری میرن، شعرا سراغ بیژن میان و بیژن شروع می كنه به حرف زدن با شعرایی كه كسی جز خودش نمی تونه اونارو ببینه. خانواده دختر به گمان اینكه بیژن دیوانه است، اونُ از خونه بیرون می كنن. شعرا تصمیم میگیرن كه به بیژن زن بدن. به پیشنهاد پروین اعتصامی بیژن به دیدار دختری به نام منیژه میره. اما وقتی بیژن داشت با منیژه حرف می زد، برادران منیژه از راه می رسن و بیژنُ كتك می زنن
-
23
اسفند 1399
-
20
اسفند 1399
بیژن دانشجوی ادبیات فارسی و علاقه مند به شعرای ایرانی، دایی محمود به بیژن زنگ میزنه و خبر می ده كه قراره برای بیژن به خواستگاری دختری برن كه عمه و شوهر عمه اش براش پیدا كردن. درست در شب خواستگاری، وقتی بیژن مستاصل و عصبانی بود، متوجه حضور فردوسی در اتاقش میشه. بیژن از شدت وحشت از حال میره، درحالی كه مادر و داییِ بیژن نمی تونن فردوسی رو ببینن یا صدای اونُو بشنون، سعدی و پروین اعتصامی هم به اتاق بیژن میان. وقتی بیژن با پروین اعتصامی صحبت می كنه، دایی و مادر بیژن فكر می كنن كه بیژن به پروین دختر بلقیس خانم كه همسایه شونه، علاقه منده. مدتی بعد هم جناب حافظ هم از راه میرسه و طولی نمی كشه كه عمه تهمینه و شوهرش آقا فرزاد شبونه به خونه اونها میان تا ببینن چرا بیژن به خواستگاری نرفته....
-
20
اسفند 1399
بیژن دانشجوی ادبیات فارسی و علاقه مند به شعرای ایرانی، بعد از فارغ التحصیلی در مقطع فوق لیسانس، دایی محمودش بهش زنگ میزنه و خبر می ده كه قراره برای بیژن به خواستگاری برن. بیژن با این درخواست مخالفت می كنه. درست در شب خواستگاری در حالی كه بیژن مستاصل و عصبانی بود، متوجه حضور فردوسی در اتاقش میشه. بیژن از شدت وحشت از حال میره، درحالی كه مادر و داییِ بیژن نمی تونن فردوسی رو ببینن یا صدای اونُو بشنون، سعدی و پروین اعتصامی هم به اتاق بیژن میان. وقتی بیژن با پروین اعتصامی صحبت می كنه، دایی و مادر بیژن فكر می كنن كه بیژن به پروین دختر بلقیس خانم كه همسایه شونه، علاقه منده. مدتی بعد وقتی حال بیژن بهتر میشه و دایی و مادرش فكر می كردن بیژن درگیر یه كابوس یا خواب ترسناك شده، جناب حافظ هم از راه میرسه و بیژن با وحشت از هوش میره...
-
18
اسفند 1399
بیژن دانشجوی ادبیات و علاقه مند به شعر و شاعری است. به محض اینكه بیژن آخرین امتحان دوره فوق لیسانس اش رو میده، دایی محمود بهش زنگ میزنه و ازش میخواد كه خیلی زود به خونه بیاد، چون قراره به خواستگاری دختری بروند كه عمه و شوهر عمه اش براش در نظر گرفتند. بیژن كه تمایلی به ازدواج نداره، مخالفت می كنه، اما به اصرار مادر و دایی اش برای رفتن به خواستگاری آماده میشه، در حالی كه بیژن از این اتفاق كلافه و سردرگم بود، صدایی می شنود، بعد هم كه صاحب اون صدا رو می بینه از شدت وحشت از هوش میره....
-
17
اسفند 1399
به محض اینكه بیژن آخرین امتحان دوره فوق لیسانس اش را می دهد، محمود به آن زنگ میزند و از او
میخواهد كه خیلی زود به خونه بیاید، چون قرار است به خواستگاری دختری بروند كه برای بیژن در نظر
گرفتند.... -
16
اسفند 1399
بیژن دانشجوی رشته ادبیات، و علاقه مند به شعر و شعرای فارسی زبانه، این درحالیه كه مادرش محبوبه تصمیم داره به زندگی بیژن سرو سامان بده. به همین دلیل هم از برادرش محمود كه در اصفهان زندگی می كنه می خواد به تهران بیاد تا بیژنُ راضی به ازدواج كنه.