نمایش قصه واقعه- قسمت 21
معاویه بر خلاف توافقشان با حسن بن علی، جانشینی خود را به پسرش یزید سپرد. از آن جایی كه یزید آشكارا اصول و فروع دیدن را زیر پا می نهاد، حسین به مخالفت برخاست. یزید والی خود در مدینه را فرمان داد تا حسین بن علی را به دارالاماره فرابخواند و از او بیعت بگیرد. حسین (ع) به دارالاماره حاضر شد اما با یزید بیعت نكرد و همراه گروهی از بنی هاشم به سوی مكه رفت. در این زمان بود كه شماری از كوفیان وی را به سوی خود خواندند. حسین مسلم بن عقیل را به نمایندگی خود به كوفه فرستاد. در این هنگام یزید، عبیدالله بن زیاد را مأمور كرد تا بزعم خود این فتنه را فروخواباند. عبیدالله به كوفه رفت و مردم را به مسجد فراخواند و ایشان را از همراهی با مسلم بیم داد. مسلم تنها ماند و كشته شد. عبیدالله حر را مأمور كرد تا با سپاه خود راه را بر حسین ببندد. در روز دوم محرم سال 61 هجری قمری برابر با هجدهم مهرماه سال 59 خورشیدی حسین به زمین كربلا رسیدند. به عبیدالله خبر دادند كه حر سر نبرد با حسین ندارد. از این روی عبیدالله، عمر بن سعد را به كوفه فرستاد. ما در این میان شمر بن ذی الجوشن عبیدالله را بیش از پیش به كشتن حسین تحریك می كرد. از سوی دیگر حبیب بن مظاهر می كوشید تا در میان كوفیان كسانی را به یاری كردن حسین ترغیب كند. او در خانه ابویحیی كه از مسیحیان كوفه بود، پنهان شده بود كه مأموران عبیدالله نتوانند او را بیابند. در میان ذكر واقعه شنیدید یحیی مسیحی كه به دست حبیب مسلمان شده بود، از وی خواست كه پیش از حركتش به سوی كربلا، برای او از دختر مسلمانی به نام ماریه خواستگاری كند