نمایش بانوی كماندار-قسمت 3
زهرا خانم قصه ی ما برای شركت انجمن ضایعات نخاعی شهرشون به انجمن پوسا رفت و از قضا در این مراسم با جوانی به نام آقا رهام روبرو شد كه كمابیش مشكلات و حال و احوالشون شبیه هم بود . تو مراسم حسابی این دوتا روی صحبت رو باز كردن و از علایقشون كه از همه مهمتر ورزش بود به هم گفتن . آقا رهام زهرا رو به ورزش تشوریق كرد و قرار گذاشتن تا در باغ شازده ماهان قرار ملاقاتی داشته باشن . در غروب دلانگیزی همراه هم شدن ولی گفتگوهاشون اونقدر حواسشون رو پرت كرد كه غروبی رو كه قرار بود با هم ببینن رو فراموش كردن. قرار گذاشتن كه برن سراغ ورزش تیرو كمان كه آقا رهام در اون دستی داشت.