نمایش سربلند- قسمت 3(تكرار)
محسن حججی بعد از عوض كردن چند تا كار، وارد سپاه می شه و از همان اول هم سودای سوریه رفتن به سر دارد. عاقبت هم نصیبش می شود و اسمش توی لیست قرار می گیرد. همسرش باردار است و به پیشنهاد محسن این راز را تا اعزام محسن فاش نمیكند تا كسی مانع رفتنش نشود. كمی بعداز اعزام خبر شهادت دو تا از هم رزمانش را می آورند اما هنوز خبری از محسن نرسیده و این بی خبری مدتها زهرا و خانواده هایشان را آزار می دهد. بالاخره محسن می آید اما نشانه هایی از سوختگی روی دستش هست كه بر اثر برخورد موشك با تانك اتفاق افتاده است. زهرا ترسیده اما محسن برای اعزام دوباره مشتاق تر شده و برای راه افتادن كارش نذر میكند چهل هفته به زیارت جمكران برود و توی یكی از این سفرها به خانه ی دوستش محسن همتی ها می رود. یك سفر هم با خانواده به مشهد می رود و آنجا سعی میكند مادر را برای رفتن و طلب شهادت راضی كند چرا كه معتقد است علت شهید نشدن در سفر اولش نارضایتی مادر است.