نمایش اسارت- قسمت 6
مجید و رسول دو رزمنۀ مدافع حرم هستند كه برای حفاظت از حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) به سوریه اعزام شدند. طی یك درگیری كه اتفاق می افته، این دو رزمنده به اسارت نیروهای داعش درمی آند. ابوراشد، فرمانده داعشی ها، قصد داره اونهارو به شهادت برسونه. اما با دستوری كه میرسه، سرانجام اونها به خاطر حمله هواپیماهای سوری از دست نیروهای داعش فرار می كنند. خانواده این دو رزمنده سخت نگران وضعیت اونها هستند و كسی خبر نداره چه بلایی سرشون اومده. مجید و رسول در روستایی به پیرزنی، به نام ام علی پناه می برند. ام علی به اونها كمك می كنه و بهشون دوتا كلت كمری میده. مجید و رسول در بین راه با كامیونی رو به رو می شند كه برای داعشِ و مسیرش سمت جنوبه. اونها سوار كامیون می شند، كامیونی پر از مواد منفجره كه قصد داره عملیات انتحاری انجام بده. رزمندگان داستان ما هرطوری هس به منطقۀ امنی می رسند و پس از درگیری با راننده كامیون رو هم منفجر می كنند. وقتی مجید و رسول به خط مقدم داعش و ارتش سوریه میرسند، در بحبوحه درگیری فرمانده استواری اونهارو پیدا كرده و صداشون می زنه. اما چند انفجار پی در پی نجاتا اونهارو در حاله ای از ابهام فرو می بره.