نمایش تهران- ملبورن- قسمت 5
صبح روز بعد وقتی قرار بود نورا اخبار ارسال پیغام به جمشید را پیش از دیدار نهایی ابراهیم و اسحاق در سالن مسابقه به او برساند، منصور دوباره به سراغ نورا رفت. اما اینبار نه به شكل یك دوست، كسی كه قصد آشنایی دارد. او به زور وارد اتاق نورا شد و تفتیش و بازجویی را آغاز كرد. درگیری به حدی بالا گرفته بود كه منجر به زندانی كردن نورا در دستشویی اتاق شد. سر آخر منصور دست نوشته را پیدا كرد. همان كاغذی كه ابراهیم به نورا داده بود رویش نوشته بود «تختی تنها امید ماست» حالا منصور یقین پیدا كرده بود تختی هم دستی در ماجرا دارد. از سوی دیگر ابراهیم كه در سالن منتظر نورا بود، با تاخیر بیش از حد او خود را به یك تلفن رساند، اما كسی كه در اتاق نورا به تلفن پاسخ داد منصور بود. پس از این ابراهیم به سرعت خود را به اسحاق رساند و ماجرا را برای او تعریف كرد. حالا آنها در پی یافتن مصنونین بودند. منصور هم كه خود را به هوشنگ در سالن رسانده بود میخواست هر طور شده دست تختی را رو كند. هوشنگ اصرار میكرد كه ریسك نكند و اسناد را برای تهران بفرستد، اما منصور مطمئن بود كه میخواهد ادامه دهد. تختی در همین اوضاع برای رفتن روی تشك آماده میشد.