نمایش اندر حكایت بیژن- قسمت 3
بیژن دانشجوی ادبیات و علاقه مند به شعر و شاعری است. به محض اینكه بیژن آخرین امتحان دوره فوق لیسانس اش رو میده، دایی محمود بهش زنگ میزنه و ازش میخواد كه خیلی زود به خونه بیاد، چون قراره به خواستگاری دختری بروند كه عمه و شوهر عمه اش براش در نظر گرفتند. بیژن كه تمایلی به ازدواج نداره، مخالفت می كنه، اما به اصرار مادر و دایی اش برای رفتن به خواستگاری آماده میشه، در حالی كه بیژن از این اتفاق كلافه و سردرگم بود، صدایی می شنود، بعد هم كه صاحب اون صدا رو می بینه از شدت وحشت از هوش میره....