سوپ جوجه برای روح
جمعه ها از ساعت 7 صبح به مدت 30 دقیقه
برداشت آزاد
كارگردان: آشا محرابی تهیه كننده: فرشاد آذرنیا نویسنده: باران امیرحسنی
-
29
فروردین 1404
-
22
فروردین 1404
-
15
فروردین 1404
-
24
اسفند 1403
وَندی زن جوانی ست كه در یك حادثه اتوبوس زنده مانده است ولی همه دوستانش كشته شدند .فشار زندگی چندساله ای كه بر وارد شده، از جمله تصادف ؛ مرگ مادر و رفتنش نامزدش ، او را وارد كرده است كه امشب قصد خودكشی از روی پل داشته باشد .اما درست در لحظه خودكشی ، فرناندو میآید و وندی با دیدن فرناندو به ادامه زندگی امیدوار میشود .اما خود فرناندو قصد خودكشی دارد چون از چهره طرح لبخندش خسته شده است و همه او را مسخره میكنند . اما با حضور وندی ، همه چی تغییر میكند .
-
17
اسفند 1403
-
10
اسفند 1403
كوزت كه حالا خانوم جوانی شده است، هنوز در مهمانخانه تناردیه كار میكند كه هیچ مسافری هم ندارد .دختران تناردیه تا میتوانند به كوزت سخت میگیرند و همه كارها را بر دوش كوزت میگذارند . نامه ای برای كوزت میآید كه باید به آدرس مربوط برود . او میرود و تا چند روزی خبری از او نیست تا اینكه چند دست لباس و كفش و خوراكی برای خواهران تناردیه میفرستد .خواهران تناردیه به آدرس میروند و متوجه میشوند كوزت سرمایه دار شده است . حالا میخواهند سرمایه را با او سهیم شوند اما بخاطر طمع زیادی ، مهمانخانه را از دست میدهند...
-
03
اسفند 1403
یوشیدا و یائومی دو خواهری هستند كه به روستایی آمدند كه مردی بنام كاتو هم زندگی میكند . یوشیدا و یائومی قصد كشتن كاتو را دارند . چون پدر كاتو كه سامورایی بوده است ، روزی پدر آنها را باشمشیر سامورایی كشته است و حالا آنها برای انتقام آمده اند . اما یوشیدا كه برای كشتن كاتو رفته ، عاشق كاتو میشود و نمیتواند او را بكشد . یائومی هم برای كشتن كاتو میرود كه او هم گرفتار عشق میشود . یائومی به كاتو پیشنهاد ازدواج با یوشیدا را به كاتو میدهد
-
26
بهمن 1403
-
19
بهمن 1403
لوكی مرد جوانی كه دنبال مبلغ قرعه كشی آدم خوش شانس آلاسكاست . با قطار از نیویورك برای شركت در مراسم قرعه كشی میرود كه قطار داخل دریاچه سقوط میكند و علیرغم فوت مسافران ، او سالم میماند . چند سال بعد با هواپیما قصد رفتن دارد كه درِ هواپیما در لحظه اوج پرواز باز میشود و او پرت میشود اما روی كاههای طبقه بندی شده مزرعه انتهای باند میفتد . چند سال بعدتر ؛ با اتوبوس میرود اما اتوبوس چپ میكند اما او باز هم زنده میماند . بالاخره به آرزویش در كهنسالیم یرسد اما تصادف میكند . در سردخانه دوباره زنده میشود. و پولش را به امور مردمی تقدیم میكند.
-
12
بهمن 1403
آشوك ازینكه كسی او را دوست ندارد عذاب میكشد . این مرد كوتوله هندی ، عاشق خانوم قدبلندی بنام كاجول میشود .. اما میخواهد به كاجول بگوید دوسش دارد و عاشقش شده است . دوست آشوك ، یعنی كالی میخواهد او را ازین كار منصرف كند . آشوك تصمیم دارد با خوردن داروهای افزایش قد ، دل كاجول را بدست آورد . اما خونریزی داخلی میكند و در بیمارستان بستری میشود . كاجول دوباره با نامزد سابقش آشتی میكند . و شارما همكار آشوك ، بالاخره حرف دل خدش را میزند و میگوید كه مدتهاست عاشق آشوك است . شارما هم یك كوتوله است...
-
05
بهمن 1403
-
28
دی 1403
-
21
دی 1403
لورا باید كیك پنیر و آلبالو را برای خانواده پاپن ببرد . اما آلیس به اشتباه تصور میكند كه این كیك متعلق به جشن تولد اوست .اما لورا بخاطر امانت ، كیك را به منزل صاحب آن میبرد كه پیرمرد پیرزنی هستند كه میخواهند برای دخترشان تولد بگیرند . منتها دخترشان در نوجوانی فوت كرده است و لورا میخواهد به این پیرمرد پیرزن كمك كند تا حال روحی آنها خوب شود . با دوستش مندی مهمانی بزرگی در همان عمارت میگیرند .آلیس میآید . نصور میكند مادرش این جشن را برای تولد او گرفته است. پیرمرد و پیرزن تولد امشب را به آلیس تقدیم میكنند.
-
14
دی 1403
هیچكس ازین راز خبر ندارد كه در گذشته چه ماجرای بزرگ انسانی رخ داده است اما در دفترچه ای كه متعلق به نیكلاس است ، همه چی نوشته شده است و حالا كتی ، همسر نیكلاس . آنرا به برندی كه مجری و برنامه ساز معروف تلویزیون است نشان میدهد تا برنامه ای در خور شأن نیكلاس بسازد تا روحیه نیكلاس كه دچار افسردگی شده بهتر شود . برندی علیرغم اینكه در ابتدا تمایلی برای ساخت ندارد اما با خواندن دفترچه ، راغب میشود . او همه افرادی كه داخل دفترچه لیست شده اند را به برنامه دعوت میكند تا نیكلاس را سوپرایز كنند .نیكلاس حدود 30 سال قبل ، 50 كودك و نوجوان را از اردوگاه اجباری كار میخرد و به خانواده های دیگر میسپارد . برنی هم جزو همان لیست است .
-
30
آذر 1403
-
23
آذر 1403
-
02
آذر 1403
-
25
آبان 1403
-
18
آبان 1403
اولویا ، ساوانا و لكسی سه زن كه به طور نامحسوس وارد محل كار خانواده های مهاجر میشوند و با مشكلات شخصی و زندگی آنها و آرزوهایی كه دارند آشنا میشوند . این دفعه هر كدام به محل كار یك خانواده مهاجر جنگ زده افغانی میروند . هر چند برای خودشان مشكلاتی هم پیش میاید . اما خانواده افغانی متوجه نیت آنها نمیشوند . .
-
11
آبان 1403
روكی در تهیه مخارج بیمارستان و عمل قلب مادرش درمانده شده است و در صدد فراهم كردن پول است . كه اتفاقی برگه شركت در مسابقه ای را میبیند كه جایزه اس میتواند خیلی از مشكلات روكی را حل كند . اون تصمیم دارد در مسابقه ای شركت كند كه 12 شبانه روز نباید بخوابد . او وارد قفس شیشه ای مخصوص مسابقه میشود و تا روز دوازدهم هم مقاومت میمكند اما بعدش به كما میرود . مادرش با عمل قلب خوب میشود و بوسیدن دستهای دخترش ، روكی را بیدار میكند .