مرغان همه ولوله كردند و به وجد آمدند، اما هنگامی كه از سختی راه و خطرهایی كه در كمین شان بود شنیدند، هراسان شدند. بسیاری از آنان عذر خواستند كه توان پای گذاشتن بر چنین راهی را ندارند و نمیتوانند همسفر هدهد شوند. با این همه، در آن میان بسیاری نیز بودند كه شوریده حال و پای كوبان به عشق دیدن سیمرغ، پذیرفتند كه با هدهد همسفر شوند. اینك هدهد از پیش و مرغان دیگر از پس او به سوی منزلگاه سیمرغ در حركتند.
سی مرغان
از 21 فروردین از ساعت 12:15 به مدت 20 دقیقه
هدهد خوشخوان سخنور از تمامی مرغان خواست كه گردهم آیند و مجمعی تشكیل دهند تا او بتواند با آنان سخن گوید. هدهد در آن مجمع از رنج و غمی كه مدتها بر دلش نشسته بود سخن گفت و ...
كارگردان فریدون محرابی تهیه كننده ژاله محمد علی نویسنده علی خاكبازان افكتور محمد رضا قبادی صدا بردار حیدرصفدری بازیگران احمد گنجی احمد هاشمی سیما خوش چشم مهدی نمینی مقدم رضا قلمبر سینا نیكوكار سیما رستگاران مجتبی طباطبایی
-
24
فروردین 1400
-
23
فروردین 1400
هدهد چاره كار را وحدت و پیروی از رهبری فرزانه و دادگر دانست و بشارت داد كه چنین راهبری برفراز كوهی سر به آسمان كشیده كه قاف نام دارد، مأوا گزیده است. نامش سیمرغ است و باید همگی به دامنش چنگ زنیم و راهبریاش را به جان بخریم.
-
22
فروردین 1400
مرغان كه هدهد دانا و قاصد سلیمان نبی را نیك می شناختند و می دانستند كه جز به خیر و صلاحشان سخنی نمیگوید، از او خواستند كه راهنمایشان باشد و به آنان بگوید كه چه كنند تا سرانجامی نیك بیابند.
-
21
فروردین 1400
هدهد خوشخوان سخنور از تمامی مرغان خواست كه گردهم آیند و مجمعی تشكیل دهند تا او بتواند با آنان سخن گوید. هدهد در آن مجمع از رنج و غمی كه مدتها بر دلش نشسته بود سخن گفت و از جفای مرغان بر یكدیگر و چند دستگی میان آنان و خودپرستی و خودخواهی شان شكوه ها كرد. گفت كه در این راه چیزی جز فنا و سرگردانی عاید شان نخواهد شد و باید به چنین رفتارهایی پایان دهند و دست از خودپرستی و جفا به یكدیگر بردارند. مرغان از او خواستند تا راه را از چاه نشان شان دهد و به آنان بگوید كه چاره چیست و چه باید بكنند تا به عاقبتی خوش دست یابند. هدهد چاره كار را یافتن راهبری فرهیخته و شهریاری دادگستر دانست و به آنان بشارت داد كه چنین پادشاهی در مكانی بسیار دور، در بلندای كوهی به نام قاف مأوا گزیده و نامش سیمرغ است. اما راه رسیدن به او بس دشوار و خطرناك است و كار هر كس نیست. مرغان چون آوازه سیمرغ شنیدند به وجد آمدند، اما همین كه از سختی و مشقتهای رسیدن به سیمرغ آگاه شدند، بیمناك شدند و پا پس كشیدند و هر كدام عذری آوردند. گرچه در آن میان مرغانی نیز بودند كه شوریده حال، به عشق دیدن سیمرغ، پذیرفتند كه با هدهد همسفر شوند و پای اندر این راه دراز و دشوار گذارند.