شب خواستگاری وحید سعی میكند تا پدر الهه نیامده و او را ندیده، بروند. پدر الهه در ستاد انتخاباتی، مشاور تبلیغاتی است و برای همین دیر كرده. اما دیگر دیر شده و پدر الهه میاید. در نگاه اول، وحید را نمیشناسد. هر چه سعی میكند وحید را بجا نمی اورد. بالاخره وحید را میشناسد و راجبه تاَهلش از وحید میپرسد. وحید ناچارا كل ماجرا را برای پدر الهه تعریف میكند.... پدر الهه، ماجرا را به الهه میگوید و هشدار میدهد كه در انتخابش دقت كند و مسئله صداقت همسر را در انتخابش جدی بگیرد و در انتخابش تجدید نظر كند. الهه، بخاطر دروغ و عدم صداقت وحید، جوابش نه میشود. پدر الهه هم وحید را در گزینش نهایی رد میكند و توجیهش این است كه شركت، شایسته سالاری و شایسته گزینی را اولویت میداند...
نامزدی
از 4 اردیبهشت از ساعت 8:15 به مدت 15 دقیقه
ماجرای جوانی به نام وحید كه برای استخدام در شركت باید متاهل باشد و به خاطر همین می خواهد با دروغ كار خود را پیش ببرد اما ...
كارگردان مهرداد مهماندوست تهیه كننده اشرف السادات اشرف نزاد نویسنده روح اله نوری افكتور محمد رضا قبادی فر صدا بردار جعفر جودتی بازیگران رضا عمرانی رامین پور ایمان شهریار حمزییان شمسی صادقی شیما جانقربان بیوك میرزایی بهناز بستان دوست محمد رضا قلمبر محمد رضا علی بهادر ابراهیمی
-
09
اردیبهشت 1400
-
08
اردیبهشت 1400
وحید وقتی الهه را بیرون ستاد میبیند، فرصتی پیدا میكند تا با او حرف بزند وحید به الهه، ماجرای علاقه اش را میگوید. الهه كه از حجب و حیای وحید خوشش آمده، به وحید میگوید كه اگر واقعا علاقمند است، باید قدم پیش بگذارد. وحید هم كه برای عقد عجله دارد، قبول میكند تا برای خواستگاری با خانواده بیایند. كل خانواده از اینكه وحید بالاخره توانسته دختری انتخاب كند، تعجب كرده اند. بالاخره برای خواستگاری میروند. اما در منزل پدر الهه، وحید با دیدن عكسی، متوجه میشود كه پدر الهه، همان معاون شركت است...
-
07
اردیبهشت 1400
وحید پیش جاعل میرود جاعل در قبال پول زیاد، تا چند روز دیگر شناسنامه را تحویل میدهد روز موعود، وحید برای گرفتن شناسنامه میرود. كه از شانسش پلیس وارد میشود و قصد دستگیری جاعل را دارد. وحید كه از بیرون شاهد ماجراست، از ترس فرار میكند و با ماشینی برخورد میكند راننده دختری جوان است. وحید را به درمانگاه می رساند. اتفاق خاصی برایش نیفتاده. اما دختر، شماره اش را میدهد تا در صورت بدحالی، با او تماس بگیرد وحید از دختر خوشش میاید و احساس میكند در قلبش اتفاقی افتاده. وحید تمام شب را به دختر فكر میكند. فردایش به دختر زنگ میزند. به محلی كه ستاد انتخاباتی است میرود كه دختر جوان، عضو ستاد و كمیته بانوان ستاد است. وحید، معاون شركت را هم آنجا میبیند و.....
-
06
اردیبهشت 1400
در خانه، كلا حرف از انتخاب دختر است و عكسهایی كه در جای جای منزل هست و انتخاب را برای وحید سخت كرده است. وحید از فرهاد برای اینكار مشورت میگیرد. فرهاد كه در ستاد انتخاباتی، مشاور یكی از كاندیداها هم هست، مبانی انتخاب درست را برای وحید بیان میكند و چند مقاله راجع به انتخاب اصلح می آورد. وحید كه خسته شده، از دست دادن زمان، بیشتر او را دچار استرس میكند. برای همین دنبال راه میانبر است. تصادفا، وقتی اخبار شناسنامه های جعلی برای رای دادن را از روزنامه میخواند، فكری به ذهنش میرسد. كه شناسنامه ای جعلی را تهیه كند كه نام همسر هم داشته باشد.فرهاد خیلی سعی میكند این فكر را از سر وحید بیرون كند، اما فایده ندارد و وحید دنبال جاعل قهاری میگردد و از قضا پیدا میكند....
-
05
اردیبهشت 1400
كل خانواده دور هم جمع شده اند تا فكری برای این وضعیت وحید كنند. وحید كلا گیج شده. پدر، بهترین راه را گفتن صادقانه واقعیت به معاون شركت میداند. اما وحید مخالف است و ممكن است كار را از دست بدهد. چون خیلی دنبال كار گشته است. بالاخره تنها راه مانده، ازدواج كردن وحید است. هر چند، خود وحید، كلا راغب به ازدواج نیست، اما دیگر چاره ای نیست. پس، كل خانواده، دنبال دختر برای پسر دوم خانواده هستند. در حالیكه پسر اول هنوز ازدواج نكرده. خواهران وحید، گزینه های زیادی را با عكس به وحید نشان میدهند و از كمالات جمالات آنها تعریف میكنند. مادر هم چندین گزینه را معرفی میكند.خانه، پر از عكس دختر میشود. خبر به گوش همسایه های ساختمان میرسد و آنها هم گزینه های انتخابی زیادی از خانواده و دوستان خودشان پیشنهاد میدهند اما.....
-
04
اردیبهشت 1400
وحید بعد از قبولی در آزمون ورودی شركت تبلیغاتی برگه گزینش را برای انجام مصاحبه نهایی پر میكند. اما اشتباها ردیف شغلی را در برگه انتخاب و علامت میزند كه آن شغل، متخص متاَهلین است و حتمن باید واجد شرایط ازدواج باشند وقتی از شركت برای هماهنگی زمان مصاحبه با وحید تماس گرفته میشود، وحید آنجا متوجه سوتی خودش درانتخاب ردیف شغلی میشود. اما دیگر امكان اصلاح وجود ندارد. با دوستش فرهاد مشورت میكند. وحید چون مدتها بیكار بوده و دنبال كار گشته، نمی خواهد این فرصت شغلی را از دست بدهد. برای همین در مصاحبه گزینش شركت میكند. وقتی معاون
شركت از او در مورد وضعیت زندگی میپرسد، به دروغ اعلام میكند كه ازدواج كرده و نامزد دارد.....