حمید بعد از تصادف با پیرمرد لحافدوز متوجه دوچرخه 28 پیرمرد میشود كه برایش آشنا است و گمان میبرد این دوچرخه متعلق به داییِ شهیدش است ، حمید كه خود اكنون مربی جودو است خود را به پیرمرد نزدیك میكند و متوجه میشود پسر پیرمرد جودوكار است اما پیرمرد را ترك كرده، در آخر متوجه میشود حدسش درست بوده و دوچرخخه متعلق به دایی كاظم است..
دوچرخه 28
از 6 آبان از ساعت 1:30 بامداد به مدت 30 دقیقه
حمید بعد از تصادف با پیرمرد لحافدوز متوجه دوچرخه 28 پیرمرد میشود كه برایش آشنا است و گمان میبرد این دوچرخه متعلق به داییِ شهیدش است ،
-
11
آبان 1402
-
10
آبان 1402
حمید بعد از تصادف با پیرمرد لحافدوز متوجه دوچرخه 28 پیرمرد میشود كه برایش آشنا است و گمان میبرد این دوچرخه متعلق به داییِ شهیدش است ، حمید كه خود اكنون مربی جودو است خود را به پیرمرد نزدیك میكند و متوجه میشود پسر پیرمرد جودوكار است اما پیرمرد را ترك كرده، در آخر متوجه میشود حدسش درست بوده و دوچرخخه متعلق به دایی كاظم است..
-
09
آبان 1402
حمید بعد از تصادف با پیرمرد لحافدوز متوجه دوچرخه 28 پیرمرد میشود كه برایش آشنا است و گمان میبرد این دوچرخه متعلق به داییِ شهیدش است ، حمید كه خود اكنون مربی جودو است خود را به پیرمرد نزدیك میكند و متوجه میشود پسر پیرمرد جودوكار است اما پیرمرد را ترك كرده، در آخر متوجه میشود حدسش درست بوده و دوچرخخه متعلق به دایی كاظم است..
-
08
آبان 1402
حمید بعد از تصادف با پیرمرد لحافدوز متوجه دوچرخه 28 پیرمرد میشود كه برایش آشنا است و گمان میبرد این دوچرخه متعلق به داییِ شهیدش است ، حمید كه خود اكنون مربی جودو است خود را به پیرمرد نزدیك میكند و متوجه میشود پسر پیرمرد جودوكار است اما پیرمرد را ترك كرده، در آخر متوجه میشود حدسش درست بوده و دوچرخخه متعلق به دایی كاظم است..
-
07
آبان 1402
حمید بعد از تصادف با پیرمرد لحافدوز متوجه دوچرخه 28 پیرمرد میشود كه برایش آشنا است و گمان میبرد این دوچرخه متعلق به داییِ شهیدش است ، حمید كه خود اكنون مربی جودو است خود را به پیرمرد نزدیك میكند و متوجه میشود پسر پیرمرد جودوكار است اما پیرمرد را ترك كرده، در آخر متوجه میشود حدسش درست بوده و دوچرخخه متعلق به دایی كاظم است..
-
06
آبان 1402
حمید بعد از تصادف با پیرمرد لحافدوز متوجه دوچرخه 28 پیرمرد میشود كه برایش آشنا است و گمان میبرد این دوچرخه متعلق به داییِ شهیدش است ، حمید كه خود اكنون مربی جودو است خود را به پیرمرد نزدیك میكند و متوجه میشود پسر پیرمرد جودوكار است اما پیرمرد را ترك كرده، در آخر متوجه میشود حدسش درست بوده و دوچرخخه متعلق به دایی كاظم است..