منصور از طریق پدربزرگ دختر مورد علاقه اش را پیدا می كند. او عطیه را مییابد و این سرآغاز فصل جدید زندگی آنهاست.
رادیو معجزه
یكشنبه تا جمعه از ساعت 1:00 به مدت 30 دقیقه
دختر جوانی برای تعمیر رادیوی پدربزرگش به مغازه منصور مراجعه میكند. منصور به او علاقهمند میشود. او از مكالمهی دختر جوان با دوستش متوجه میشود كه ساكن یكی از شهرستانهای استان تهران است. منصور تصمیم میگیرد هرطور شده او را پیدا كند
-
20
تیر 1399
-
19
تیر 1399
منصور در دماوند با پیرمردی مواجه میشود كه آلزایمر دارد و گم شده است. منصور او را سوار اتومبیل میكند. پیرمرد در طول راه صدای گویندههای رادیو را تقلید میكند و موجب خندهی منصور میشود غافل از اینكه پیرمرد مورد نظر پدربزرگ دختر مورد علاقهاش است.
-
18
تیر 1399
منصور تصمیم میگیرد هرطور شده دختر مورد علاقه اش را پیدا كند. بنابراین هر روز با پیكان استیشناش به یكی از شهرستانهای استان تهران میرود. در این سفرهای كوتاه، مردم هر شهر برای تعمیر وسایل برقیشان به او مراجعه میكنند و فرصتیست برای منصور تا با شهر مورد نظر آشنا شود.
-
17
تیر 1399
روزی دختر جوانی به نام عطیه برای تعمیر رادیوی پدربزرگش به او مراجعه میكند. منصور به او علاقهمند میشود. او از مكالمهی دختر جوان با دوستش متوجه میشود كه ساكن یكی از شهرستانهای استان تهران است. منصور تصمیم میگیرد هرطور شده او را پیدا كند
-
16
تیر 1399
منصور مستعلی به صورت سیار كار میكند. روزی دختر جوانی به نام عطیه برای تعمیر رادیوی پدربزرگش به او مراجعه میكند. منصور به او علاقهمند میشود.
-
15
تیر 1399
منصور مستعلی تعمیركار وسایل برقی است. او كه بعد از فوت پدرش، برای پرداخت قرضهای او مجبور به فروش مغازهاش شده، چندیست كه با اتومبیلش در سطح شهر میچرخد و به صورت سیار كار میكند.