زهرا جعفرپور ساعتی پس از زایمان دومین فرزندش، به كما رفت. معجزه ای پس از دو روز دوباره او را برگرداند. اما پس از انتقال وی به بیمارستانی مجهز، پزشك معالج، همسرش، وحید را از لكه ای خون در مغز زهرا آگاه كرد. همچنین پس از گذشت چند روز دیگر، دكتر ربیعی، ماجرای دیگری را به وحید گفت كه باعث شد، تمام امیدهای یحیی ناامید شود. رگ های مغزی زهرا پاره شد و این خبر از مرگ مغزی می داد.
از ساعت به مدت
زهرا سادات جعفر پور در انتظار به دنیا آمدن فرزند دومش است. فرزندی كه برای او نامی انتخاب نكرده تا او را ببیند و پس از دیدنش او را نام گذاری كند. او به همراهی مادرش جواهر، دخترش فاطمه و همسرش وحید حیدرپناه ، از شهر محل سكونتشان، راهی یزد شد،
-
21
شهریور 1399
-
20
شهریور 1399
پزشك معالج، او را به بیمارستان دیگری منتقل نمود تا وضعیت او توسط دستگاه ام آر آی بررسی شود. اما وحید با كمال تعجب از خانم دكتر ربیعی شنید كه در مغز زهرا لكه خونی ایجاد شده كه می تواند خطرناك باشد.
-
19
شهریور 1399
مادر دو دختر با زایمان دومش به كما رفت. كارهای درمانی اولیه پس از به كار افتادن علائم حیاتیش انجام شد كه پزشك معالج، او را به بیمارستان دیگری منتقل كرد تا وضعیت او توسط دستگاه ام آر آی بررسی شود. اما وحید با كمال تعجب از خانم دكتر ربیعی شنید كه در مغز زهرا لكه خونی ایجاد شده كه می تواند خطرناك باشد...
-
18
شهریور 1399
زهرا سادات جعفر پور، مادر فاطمه، كه برای زایمان دومین دخترش، راهی بیمارستانی در یزد شده بود، ساعتی پس از زایمان، به كما رفت و تمام علائم حیاتی اش از كار افتاد. اما پس از گذشت دو روز معجره ای رخ داد و اندام ها به كار افتادند و علائم حیاتی هم برگشت. اگرچه یحیی به بهبود وضعیت دخترش بسیار امیدوار است؛ اما در مورد پاره ای مسائل ابهام دارد و به همین جهت با دكتر هوشمند صحبت میكند. مثلا می خواهد بداند چرا با آن كه زهرا به هوش می آید، اما پرستارها دوباره او را بیهوش میكنند. دكتر هوشمند توضیح میدهد كه وضعیت زهرا هنوز كاملا عادی نیست و بهتر است برای ادامه روند درمانی، او را به بیمارستان دیگری منتقل كنند كه مجهز به دستگاه ام آر آی باشد.
-
17
شهریور 1399
زهرا پس از زایمان، به كما رفت. یحیی پدر زهرا حاضر بود، هر كاری از دستش بر می آید برای دخترش انجام دهد، اگر چه پزشك معالج زهرا، فقط او را دعوت به صبر می كرد. اما پس از گذشت دو روز، كلیه های زهرا دوباره به كار افتاد و شنیدن این خبر، شوق وقوع معجزه ای را برای خانواده ی زهرا در پی داشت. پزشك ها مشغول درمان او شدند و فاطمه دختر زهرا بیش از همه منتظر بیدار شدن مادرش از این خواب طولانی بود
-
16
شهریور 1399
زهرا ساعتی پس از زایمان، بی هیچ مشكل زمینه ای و قبلی، دچار آمبولی ریه شد و سپس به كما رفت. اما ماجرا به همین جا ختم نشد، و دكتر هوشمند، به وحید، همسر زهرا توضیح داد كه تمام علائم حیاتی زهرا از بین رفته و اندام هایش از كار افتاده. دكتر توضیح داد كه اگر زهرا بتواند دو روز با چنین شرایطی دوام بیاورد، شاید معجزه ای رخ دهد. یحیی، پدر زهرا با امیدواری از اقلید به یزد آمده تا با تیله های كودكی زهرا، بتواند او را دوباره به حیات طبیعی اش برگرداند
-
15
شهریور 1399
زهرا سادات جعفر پور در انتظار به دنیا آمدن فرزند دومش است. فرزندی كه برای او نامی انتخاب نكرده تا او را ببیند و پس از دیدنش او را نام گذاری كند. او به همراهی مادرش جواهر، دخترش فاطمه و همسرش وحید حیدرپناه، از شهر محل سكونتشان، راهی یزد شد، تا در آنجا فارغ شود. اما ساعتی پس از تولد نوزاد، دكتر به خانواده اش خبری ناخوشایند می دهد؛ مبنی بر اینكه، زهرا به واسطه آمبولی ریه، به كما رفته است.
-
15
شهریور 1399
زهرا سادات جعفر پور در انتظار به دنیا آمدن فرزند دومش است. فرزندی كه برای او نامی انتخاب نكرده تا او را ببیند و پس از دیدنش او را نام گذاری كند. او به همراهی مادرش جواهر، دخترش فاطمه و همسرش وحید حیدرپناه، از شهر محل سكونتشان، راهی یزد شد، تا در آنجا فارغ شود. اما ساعتی پس از تولد نوزاد، دكتر به خانواده اش خبری ناخوشایند می دهد؛ مبنی بر اینكه، زهرا به واسطه آمبولی ریه، به كما رفته است.