نمایش معارفی
یكشنبه تا جمعه از ساعت 5:00 به مدت 30 دقیقه
نمایش معارفی
-
28
خرداد 1400
-
27
خرداد 1400
-
26
خرداد 1400
-
25
خرداد 1400
-
24
خرداد 1400
-
23
خرداد 1400
-
21
خرداد 1400
سرانجام امویان سرنگون می شوند و سَفّاح به عنوان اولین خلیفه، شهر انبار رو به عنوان مركز خلافت انتخاب می كنه. ابوسَلَمه قصد داره حكومت رو به بنی هاشم انتقال بده. ولی شبانه كشته می شه. در جنگی، خالد به شدت زخمی می شه. طبیب به اون میگه باید شش ماه از بستر بیماری بیرون نره. خالد همچنان در خانه هست و همسرش، حُمِیرا از اون مراقبت می كنه. سَفّاح می میره و منصور
دَوانیقی دومین خلیفۀ عباسی می شه. اون ستمگری خودش رو به اوج می رسونه و در این میان، اجازه نمی ده كسی با امام صادق(ع) ملاقات كنه. قاتل راشد پیدا می شه و خالد كه از گذشتۀ خودش سخت پشیمانه، همراه پسرش مُنعِم و دوستش، هِشام به سمت مدینه راهی می شه بلكه امام رو ملاقات كنه.... -
20
خرداد 1400
اخر حكومت امویان هست و فرصت خوبی دست داده تا بزرگان بنی عباس عباسیان و بنی هاشم متحد بشند بلكه این حكومت ستمگر رو از میان بردارند. خالد لباس رزم پوشیده و به صف مبارزان ملحق می شه. ولی برادر همسرش كه از شاگردان امام صادق(ع) هست، مخالف این قبیل شورش هاست، چرا كه امام صادق( ع ) به عنوان امام و پیشوای شیعیان با این قیام موافقتی نداره. راشد به طرز مشكوكی كشته می شه و همه خالد رو قاتل می دونند. ابوسلمۀ خَلال در شهر كوفه علیه امویان فعالعیت های بسیاری داره و به اون لقب وزیر آل محمد دادند. از اون طرف، ابومسلم هم كه لقب امیر آل محمد داره، در شهرهای گوناگون مشغول تاخت و تاز به سود عباسیان هست.
-
19
خرداد 1400
-
18
خرداد 1400
راشد كشته شده و همه خالد رو قاتل اون میدونند. ابو سلمۀ خَلال كه مردی با سیاست به حساب می آد، در شهر كوفه علیه امویان فعالیت های بسیاری داره و به اون لقب وزیر آل محمد دادند. ابومسلم هم كه لقب امیر آل محمد داره، در شهرهای گوناگون مشغول تاخت و تاز به سود عباسیان هست. ولی این پایان داستان نیست، سَفّاح به عنوان اولین خلیفه روی تخت نشسته، ابو سَلَمه قصد داره حكومت رو از عباسیان بگیره و تحویل بنی هاشم بده و.....
-
17
خرداد 1400
حكومت اموی به روزهای پایانی بقای خودش رسیده و بنی عباس و بنی هاشم متحد شدند برای همیشه این حكومت ستمگر رو از بین ببرند. خالد، یكی از مردان اهل كوفه است كه در تكاپوست به خاطر انتقام گیری از قافلۀ قیام كنندگان عقب نمونه. هر روز اخبار تازه ای به گوش می رسه و ابو سَلَمه كه به وزیر آل محمد معروف شده، به مردم كوفه خبر میده، سپاه عظیم سیاه جامگان به فرماندهی ابومسلم خراسانی در حال حركت به سوی كوفه است. همه از این اتفاق خوشحال هستند، ولی موضوعی ذهن خالد رو به خودش مشغول كرده؛ این قیام به خاطر اهل بیت رسول اكرم (ص) و انتقام گیری خون های ریخته شده، در حال انجام شدنه، ولی امام صادق (ع) به عنوان امام و مقتدای شیعیان با این قیام موافقت چندانی نداره. راشد، برادر همسر خالد كه مدتی در خدمت امام بوده و از مجالس درس ایشان علم آموخته، عنوان می كنه از نظر امام صادق (ع) هنوز مردم آمادگی لازم رو برای قیام ندارند. بین راشد و خالد جر و بحث شدیدی شكل می گیره. چند روز بعد، خبر می رسه، راشد كشته شده و همه خالد رو قاتل اون می دونند.
-
14
خرداد 1400
رسول قهر می كنه و به مسافرخونه میره. اما در میانۀ راه تصادف می كنه و به حالت كما میره. همه نگران حال رسول هستند و در این میان، احتشام كه خود رو مقصر اصلی این حادثه میدونه، حالا دچار عذاب وجدان شده به خونۀ قدیمی پدرش میره تا به خیال خودش در سكوت و تنهایی كمی آرام باشه. حال رسول چندان مساعد نیست و همزمان خبر می رسه سطح هوشیاری اش پایین هم اومده و لحظات بسیار
خطرناكی رو سپری می كنه...... -
13
خرداد 1400
رسول و احتشام به بهانه های مختلف با هم جر و بحث می كنند. تلاش سودابه برای آرام كردن همسرش، احتشام و برادر خودش، رسول هیچ فایده ای نداره تا این كه در یك شب بارانی، رسول بعد از یك مشاجرة لفظی با احتشام قهر می كنه و از خونۀ خواهرش بیرون میره. همه به دنبالش هستند تا این كه خبر می رسه اون تصادف كرده و به كما رفته....
-
12
خرداد 1400
طبق سفارش پزشك معالج، ناراحتی و عصبانیت برای رسول خیلی خطرناكه. پیمان به دنبال این هست تا بدونه كینۀ بین پدر و داییش از كجا سرچشمه گرفته. احتشام فرصت رو غنیمت دونسته و روند حوادث گذشته رو به نفع خودش تعریف می كنه، بلكه بچه ها رو نسبت به دایی رسول بدبین كنه. ولی این پایان قصه نیست، احتشام كه از حضور دایی رسول در خونه اش سخت ناراحته، از همسرش، سودابه می خواد تا از رسول درخواست كنه یا ساكت باشه و حرفی نزنه، یا از خونه شون به جای دیگه ای، مثل مسافرخونه بره....
-
11
خرداد 1400
دایی رسول به ناچار در خانۀ خواهرش می مونه تا زمان عمل جراحی اش فرا برسه. ولی اون با احتشام اختلاف
فكری زیادی داری و همین موضوع سبب می شه بین هر دو نفر بحث های سیاسی اتفاق بیفته. سودابه خیلی تلاش می كنه اونها رو به آرامش دعوت كنه. اما در كارش چندان موفق نیست. تركش هایی كه در بدن دایی رسول قرار دارند، باید هرچه زودتر با عمل جراحی بیرون بیاند. پزشك معالج از سودابه می خواد شرایط آرامی برای دایی رسول ایجاد كنه. آخه عصبانیت و حرص خوردن براش خیلی خطرناكه. ولی سودابه نمی دونه با بحث كردن شوهر و برادر خودش چی كار كنه.... -
10
خرداد 1400
دایی رسول كه جانباز هست و در شیراز زندگی می كنه برای مداوا به تهران می آد. سودابه، مادر خانواده و بچه هاش از این حضور دایی خوشحال هستند. اما از همان ابتدا معلوم می شه دایی رسول با دامادشون، احتشام اختلاف سلیقۀ زیادی داره. طوری كه احتشام به حضور دایی رسول در منزلش اعتراض می كنه....
-
09
خرداد 1400
ایام انتخابات فرا رسیده و خانواده احتشام دربارة شركت در انتخابات دو نگاه متفاوت داره، طرفدار انتخابات و بی تفاوت به اون. در این میان، دایی رسول كه جانباز هست و در شیراز زندگی می كنه برای مداوا به تهران میاد....
-
07
خرداد 1400
-
06
خرداد 1400
-
05
خرداد 1400