نمایش قهرمان بدر- قسمت 6
با همه ی پیگیری های اسماعیل، حالا تیپ راه افتاده و یك پادگان چار دیواری با چند تا تانكر آب در اختیارشان گذاشته می شود. اسماعیل شاكی می شود و به مقام بالاتر اعتراض میكند كه انها باید حداقل امكانات رفاهی را داشته باشند ولی فرمانده می گوید رزمنده های ایرانی هم به زحمت مجهز به امكانات رفاهی می شوند و او اگر بخواهد كاری كند باید خودش دست به كار شود. اسماعیل هم نیروهایش را می فرستد تا از گردان های مختلف كمی امكانات جمع آوری كنند. اسرا می آیند و مورد استقبال اسماعیل و یارانش قرار می گیرند. رئیس اردوگاه اسرا می گوید ادور انجا را سیم خاردار بكشند ولی اسماعیل زیر بار نمیرود و انها را آزاده می داند . پدر یكی از رزمنده های عراقی در تهران فوت شده و اسماعیل خودش این خبر را به ابوسمیه می دهد. توی مسیر خانه متوجه می شود چه اتفاقی افتاده و از اسماعیل بابت این همراهی و مهربانی اش قدردانی میكند .یك سرباز عراقی هم كه بی اجازه ی همسرش او را به بهانه ی نان خریدن سر كوچه كاشته و خودش یواشكی به تیپ آمده با غرولند به خانه برمی گرداند و از او می خواهد این بار با رضایت همسرش برگردد. در غیر این صورت جهادش پذیرفته نیست.