نمایش قهرمان بدر- قسمت 3
معصومه و دوستانش كه به كمك اسماعیل خانه پیدا كرده اند حالا با هم به كوه می روند. انجا گرفتار ساواك می شوند و چند شب بازداشت می شوند. بعد از آزادی و مرخصی اجباری از دانشگاه با دوستان جنوبی اش راهی جنوب می شوند .اسماعیل هم او را همراهی میكند .اسماعیل توی قطار و در شبی آرام از معصومه خواستگاری میكند و می گوید كه به او علاقه دارد. معصومه به او به چشم برادری نگا ه كرده و كمی معذب می شود . وقتی به اقاجاری می رسند اسماعیل می خواهد به خواستگاری برود ولی شوهر خواهر معصومه توی مبارزات ضد ساواك شهید میشود و مراسم به تعویق می افتد. مادر سعی دارد او را از ازدواج با یك چریك منصرف كند اما علاقه معصومه به كارهای هیجان انگیز و قهرمانانه اسماعیل منجر به بله گفتن و عقدشان میشود ولی بلافاصله بعد از عقد اسماعیل به تهران می رود و حضورش مساوی می شود با پیروزی انقلاب و تحویل كرفتن اسلحه های مردم