نمایش آینه- قسمت 4
پس از جنگ اُحد، زنی مشرك به نام سُلافه، به تحریك غلامی كبود چشم به نام نَسطاس، در كنار كعبه قسم یاد می كند كه در كاسه سر قاتل پسرانش ـ به سنت جاهلی ـ شراب بنوشد. در واقع، نسطاس به سلافه این گونه القاء كرده كه قاتل پسران او عاصم بن ثابت است. عاصم بن ثابت یكی از یاران رسول الله ست كه در جنگ اُحد حضور داشته. سلافه عهد می كند، به هر كس كه سر عاصم بن ثابت را برای او بیاورد، صد شتر بالغ ببخشد. از سوی دیگر شنیدیم كه نسطاس از دزدی هُزیلی به نام وَرَقه می خواهد تا در گرفتار كردن و كشتن عاصم بن ثابت با او همراه شود. نسطاس و ورقه نزد رسول الله می روند و ادعا می كنند كه مردم قبیله هزیل برآنند به دین اسلام درآیند، از این روی خواهان آنند كه چند تنی از مسلمانان به میان ایشان بیایند و قرآن و احكام اسلامی را به ایشان آموزش دهند. پیامبر هم می پذیرند و شماری از معلمان قرآن از جمله عاصم بن ثابت و زید بن دُثنه را با آنها همراه می كنند