فلق- قسمت 3
پایان دوره ی پهلوی اول،در یك روستای دورافتاده كه مردمانش همه یكدیگر را می شناسند و به زیر و بالای هم اشراف دارند خانه ای بزرگ و متروكه متعلق به خاندان مشیرالملك وجود دارد كه میان اهالی معروف است به «خونه بزرگه»…روزی عده ای ناشناس پیرزنی محتضر را به آن خانه آورده و رها می كنند و این آغاز چالشی بزرگ در میان اهالی روستاست…وظیفه آنها چیست و چه باید بكنند؟اخلاق و شرف و احتیاط چه حكم می كند؟