نازگل
نازگل دختر ته تغاری میرزا بهادر است. او كه به درس و مدرسه علاقه دارد، با اشتیاق فراوان به مكتب می رود و نزد سید ابراهیم درس می خواند. زمزمه های از خواستگاری از نازگل به گوش می رسد. در نهایت نارگل با خبر می شود كه امیر اعتصام اورا برای پسرش اسنفدیار كه سی ساله است و زنش را سر زا ازدست داده، خواستگاری كرده. نارگل برای ادامه تحصیل تلاش می كند ولی موفق نمی شود. به پدر و مادرش میگوید كه به اسفندیار علاقه ای ندارد، اما بی فایده است. مادرش هم ز خودش میگوید و این كه به اجبار با همسرش ازدواج كرده. به سبب همه گیر بودن ازدواج دختران در سن پایین و این كه اجازه ی انتخاب نداشتند، نارگل عقد اسفندیار در می آید و با چشمانی اشكبار به خانه همسر می رود.