ساعت 25
از 11 تیر از ساعت ساعت 11:45 صبح به مدت 30 دقیقه
شارلوت، خیریه ایی دانشجویی بنا كرده و به همراه اروند پسرایرانی مهاجر آن را اداره میكند و هردو به یكدیگر علاقمند هستند . به موازات این دو جوان، داستان دلدادگی یوسف و آمنه را شنیدیم .آنها كه خرمشهری هستند در روزهای جنگ به شهر دیلم مهاجرت كرده
🎬 كارگردان: نورالدین جوادیان 🎧تهیه كننده: ژاله محمدعلی 📑نویسنده: هلن بهرامی
-
13
تیر 1403
-
12
تیر 1403
-
11
تیر 1403
-
10
تیر 1403
-
09
تیر 1403
-
15
تیر 1401
-
14
تیر 1401
-
13
تیر 1401
-
12
تیر 1401
-
11
تیر 1401
-
16
تیر 1400
اروند رابطه ای بسیار صمیمی با مادرش دارد دورادور با او ارتباط دارد و با مادرش درباره ازدواج با شارلوت مشورت میكند. اما رابطه او با پدرش به سختی جلو میرود. اروند به خواست مادر و از روی انسانیت از پدر بد خلقش نگهداری میكند و به او احترام میگذارد اما عقاید آنها بسیار از یكدیگر دور است. از سویی دیگر داستان آمنه و یوسف، دختر و پسری جوان را شنیدیم كه به خاطر بمباران شهرشان به دیلم مهاجرت كردند و آنجا مستقر شده اند یوسف كه تازه از جنگ برگشته دستش برای ازدواج با آمنه خالیست او، میخواهد به دبی برود و آنجا كارگری كند و باز گردد و با آمنه ازدواج كند. از سویی دیگر داستان كامران تیموری و مادر پیرش را شنیدیم. كامران عاشقانه مادرش را دوست دارد و از او كه زمین گیر شده، پرستاری میكند. كامران كه كمك خلبان است قرار است بزودی پروازی را خلبانی كند. ایران و تاج حسن عرفی كه هندیِ ایرانی تبار هستند به ایران آمده اند تا میراث پدر بزرگ ایرانی شان را در راه كمك به كودكان وقف كنند. آنها با ساجد پسر نه ساله ی جنوبی آشنا میشوند. ساجد، مادر و پدرش را در بمباران از دست داده و از خواهر كوچكش با دستفروشی، سرپرستی میكند. ایران و تاج حسن تصمیم دارند آنها را حمایت كنند و در مناطق جنگ زده مدرسه ای بسازند و وقف كنند. سال هزار و سیصد و شصت و هفت است درگیری نفتكش ها در آبهای خلیج فارس بسیار زیاد است. فرمانده نادر مهدوی به همراه یارانش یك ناو بزرگ آمریكایی را مین گذاری میكنند و آن را منهدم میكنند اما در عملیاتی دیگر، همراهانش زخمی میشوند خانم دكتر كیانی كه جراح قابلی است به یاری آنها میرود....
-
15
تیر 1400
اروند رابطه ایی بسیار صمیمی با مادرش دارد دورادور با او ارتباط دارد و با مادرش درباره ازدواج با شارلوت مشورت میكند. اما رابطه او با پدرش به سختی جلو میرود. اروند به خواست مادر و از روی انسانیت از پدر بدخلقش نگهداری میكند و به او احترام میگذارد اما عقاید آنها بسیار از یكدیگر دور است . از سویی دیگر داستان آمنه و یوسف، دختر و پسری جوان را شنیدیم كه به خاطر بمباران شهرشان به دیلم مهاجرت كردند و آنجا مستقر شده اند یوسف كه تازه از جنگ برگشته دستش برای ازدواج با آمنه خالیست او، میخواهد به دبی برود و آنجا كارگری كند و باز گردد و با آمنه ازدواج كند.از سویی دیگر داستان كامران تیموری و مادر پیرش را شنیدیم .كامران عاشقانه مادرش را دوست دارد و از او كه زمین گیر شده، پرستاری میكند. كامران كه كمك خلبان است قرار است بزودی پروازی را خلبانی كند. ایران و تاج حسن عرفی كه هندیِ ایرانی تبار هستند به ایران آمده اند تا میراث پدر بزرگ ایرانی شان را در راه كمك به كودكان وقف كنند. آنها با ساجد پسرنه ساله ی جنوبی آشنا میشوند . ساجد، مادرو پدرش را در بمباران از دست داده و از خواهر كوچكش با دستفروشی، سرپرستی میكند. ایران و تاج حسن تصمیم دارند آنها را حمایت كنند و در مناطق جنگ زده مدرسه ایی بسازند و وقف كنند. سال هزار و سیصد و شصت و هفت است درگیری نفتكش ها در آبهای خلیج فارس بسیار زیاد است. فرمانده نادر مهدوی به همراه یارانش یك ناو بزرگ آمریكایی را مین گذاری میكنند و آن را منهدم میكنند اما در عملیاتی دیگر، همراهانش زخمی میشوند خانم دكتر كیانی كه جراح قابلی است به یاری آنها میرود....
-
14
تیر 1400
دو تبعه هندی به نام های ایران و تاج حسن عرفی كه ایرانی تبار هستند به ایران سفر كرده اند تا میراث پدر بزرگ ایرانی شان را وقف كودكان جنگ زده ایرانی كنند. در سفرشان به كمپ جنگ زده ها، با پسر بسیار باهوش جنوبی به نام ساجد آشنا میشوند. ساجد كه نُه سال دارد، خواهر كوچكش را نیز پس از كشته شدن مادر و پدرش در بمباران، نگهداری میكند. تاج حسن و ایران قصد میكنند تا ساجد را به سرپرستی بگیرند مدیر كمپ از آنها میخواهد برای اینكار مجوز دولتی تهیه كنند. بار دیگر هم زمان داستان ویلیام راجرز افسر ارشد نیروی دریایی را شنیدیم. او كه پدر شارلوت است توسط فرمانده ارتش آمریكا انتخاب میشود تا یك ناو جنگی بزرگ را در آب های خلیج فارس فرماندهی كند او كه دیدگاهی بسیار نزدیك به سران آمریكا دارد، این ماموریت را میپذیرد....
-
13
تیر 1400
اروند و شارلوت هر دو دانشجوی پزشكی در سن دیه گو آمریكا هستند شارلوت، خیریه ایی دانشجویی بنا كرده و به همراه اروند پسر ایرانی مهاجر آن را اداره میكند و هر دو به یكدیگر علاقمند هستند. به موازات این دو جوان، داستان دلدادگی یوسف و آمنه آنها كه خرمشهری هستند در روزهای جنگ به شهر دیلم مهاجرت كرده اند و آمنه چند سالی است كه منتظر سر و سامان گرفتن كار یوسف است. اكنون كه اواخر سال هزار و سیصد و شصت و شش است یوسف میخواهد برای كار به دبی برود تا بتواند شوهر خاله آمنه، كه قیم او نیز هست را راضی به ازدواج كند....