مازیار و خانوادهاش كه از پیدا كردن صندوقچهی پر از پول پسرشون بهروز ناامید میشن، تصمیم به فروش ماشین قدیمیشون میگیرن. اما خریدار ماشین، اتومبیل رو ازشون میدزده. ولی اونها میتونن رد دزد رو بزنن و ماشین رو پس بگیرن و با قیمت پایین بفروشن و چون فكر میكنن به پول بیشتری نیاز دارن تصمیم به فروش زمین میگیرن
صندوقچه
شنبه تا چهارشنبه از ساعت 22:00 به مدت 30 دقیقه
بهروز كه در آلمان كار میكند به برادرش، میگوید دو هفتهی دیگر به همراه بنفشه، نامزدش، به ایران میآید تا خانواده را غافلگیر كند. از او میخواهد به زیرزمین برود و صندوقچهای كه دلار، یورو و سكههایش را داخل آن گذاشته پیش خودش نگه دارد اما..
-
15
مرداد 1399
-
14
مرداد 1399
شنیدیم مازیار صندوقچهی پسرش بهروز كه به گفتهی اون توش پر از پول بوده رو به احد هدیه میده. احد كه میفهمه در صندوقچه رو نمیشه باز كرد، اون رو میفروشه و چند بار بین اهالی محل دست به دست میشه. خانواده میفهمن در این جابهجایی صندوقچه قاطی زبالههای شهری شده و تصمیم به فروش بخشی از دارایی هاشون میگیرن
-
13
مرداد 1399
مازیار و خانوادهاش كه از پیدا كردن صندوقچهی پر از پول پسرشون بهروز ناامید میشن، تصمیم به فروش ماشین قدیمیشون میگیرن. اما خریدار ماشین، اتومبیل رو ازشون میدزده. ولی اونها میتونن رد دزد رو بزنن و ماشین رو پس بگیرن و با قیمت پایین بفروشن و چون فكر میكنن به پول بیشتری نیاز دارن تصمیم به فروش زمین میگیرن
-
12
مرداد 1399
مازیار و خانوادهاش اشتباهی صندوقچهی پولها و دلارهای پسرشون بهروز رو هدیه میدن. اونها بعد از ناامید شدن از پیدا كردن صندوقچه تصمیم به فروش طلا و ماشین و زمینشون میگیرن اما ماشین توسط خریدارش دزدیده میشه. اهالی محل هم میفهمن صندوقچه پر از پول بوده و یواشكی تصمیم میگیرن پیداش كنن و میتونن یه ردی ازش گیر بیارن
-
11
مرداد 1399
خانوادهی مازیار كه صندوقچهی پسرشون بهروز رو اشتباهی هدیه میدن تا بازگشت بهروز به ایران فرصت دارن پولهای صندوقچه رو برگردونن. مازیار تصمیم میگیره سهمش از یك مغازه و ماشین قدیمی پدرش رو بفروشه اما كسی كه خودش رو فروشندهی ماشین جا زده، اون رو میدزده.
-
08
مرداد 1399
مازیار صندوقچهی پسرش بهروز كه به گفتهی اون توش پر از پول بوده رو به احد هدیه میده. احد كه میفهمه در صندوقچ رو نمیشه باز كرد، اون رو میفروشه و چند بار بین اهالی محل دستبهدست میشه. خانواده میفهمن در این جابهجایی صندوقچه قاطی زبالههای شهری شده و تصمیم به فروش بخشی از داراییهاشون میگیرند.
-
07
مرداد 1399
شنیدیم بهروز كه قصد داشته بعد از مدتها به ایران برگرده به برادرش باربد میگه از صندوقچهی پولها و دلارهاش نگهداری كنه اما باربد میفهمه پدرش مازیار اون رو به احد، پسرخالهش هدیه داده. اونها سراغ احد میرن اما احد صندوقچه رو به غلام فروخته. با رفتن پیش غلام متوجه میشن كه غلام هم صندوقچ رو به بیژن، سوپری محل فروخته.
-
05
مرداد 1399
پسر بزرگ مازیار، بهروز، بعد از چند سال تصمیم میگیره به ایران برگرده و پدر و مادرش رو غافلگیر كنه و به باربد، برادرش، میگه كه مقدار زیادی پول رو در صندوقچهاش، در اتاقش گذاشته. اما مازیار صندوقچه رو اشتباهی به پسرخالهش احد هدیه داده.
-
04
مرداد 1399
بهروز كه در آلمان كار میكند به باربد، برادرش، میگوید دو هفتهی دیگر به همراه بنفشه، نامزدش، به ایران میآید تا خانواده را غافلگیر كند. از او میخواهد به زیرزمین برود و صندوقچهای كه دلار، یورو و سكههایش را داخل آن گذاشته پیش خودش نگه دارد تا با فروششان خانه بخرد. باربد متوجه میشود پدرشان مازیار كه وسواس آزاردهندهای دارد، علیرغم مخالفت مادرشان فریبا و خواهرشان بهار، وسایل زیرزمین را جابهجا كرده و صندوقچه را كه درش قفل بوده به احد پسرخالهاش داده. باربد و مازیار به سراغ احد میروند و میفهمند احد صندوقچه را به دوستش، غلام، داده است. غلام كه زنش از صندوقچه خوشش نیامده آنرا سر كوچه گذاشته و ماموران شهرداری آنرا با خود بردهاند. آنها به خاكچال میروند اما صندوقچه را پیدا نمیكنند. مازیار زمینش را میفروشد، فریبا طلاهایش را تا بهروز بتواند خانهای بخرد. بهروز بازمیگردد و از جریان باخبر میشود و میگوید قصد شوخی با باربد را داشته و میخواسته او را امتحان كند و نهتنها در آن صندوقچه چیزی نبوده، اوضاع كارش در آلمان هم خیلی مساعد نیست. خانواده مبلغ خرید خانه را بهعنوان هدیه به او میدهند اما بهروز به آنها قول میدهد كه تا دو سال آینده پول را بهشان برگرداند.