نمایش قصه واقعه- قسمت 13
شش نسل دشمنی بنی امیه و بنی هاشم سرانجام در دهم محرم الحرام سال 61 هجری به اوج خود رسید و سبب شد یزید اموی به كشتن حسین هاشمی فرمان دهد لیكن خوش پنداری ست كه بگویی قیام حسین و خشونت یزید در كشتن وی فقط از سر دشمنی آبا و اجدادی بوده. یزید مظهر منكر بود و حسین مصداق امر به معروف اما رویارویی یزید و حسین همانند قله كوه یخی بود كه بخش اعظم آن در گذشته تاریخ پنهان بود. جد حسین، محمد بن عبدالله (ص) بود و جد یزید ابوسفیان كه بزرگترین مخالف محمد بود و بسیار او را آزرد. پدر حسین علی بود و پدر یزید معاویه كه هم دیگران را به دشمن و نبرد با علی برانگیخت، هم خود با او جنگید. پس از علی مردم با حسن كه پسر ارشد علی بود، بیعت كردند ولی دیگر بار معاویه علم مخالفت برافراشت و برای جنگ با حسن همراه سپاهی بزرگ راهی كوفه شد. دو سپاه در نُخیله به هم رسیدند. دیگر بار معاویه حیلتی ساز كرد و ایمان سالار سپاه كوفه را خرید. حسن را چاره ای نماند جز پذیرش صلح اما صلحی مشروط به شروطی. شروطی كه معاویه به رغم امضاء آنها هرگز به آنها عمل نكرد. یكی از آن شروط این بود كه پس از معاویه، خلافت به حسن برسد و اگر حسن نبود، به برادر كوچكترش حسین اما مدتی بعد نه تنها معاویه با توطئه حسن را با زهر از پیش رو برداشت، بلكه بر آن شد تا پسرش یزید را جانشین خود كند. او در این راه توانست با زر و زور و تزویر بیعت بسیاری از مسلمانان را بگیرد و پیش از مرگ به یزید وصیت كند كه مبادا با حسین بن علی در افتد ولی یزید گستاخ تر و جاهطلب تر از آن بود كه به وصیت پدر عمل كند. یزید والی خود در مدینه را كه ولید بن عتبه بود، فرمان داد تا حسین بن علی را به دارالاماره فرابخواند و از او بیعت بگیرد. حسین (ع) به دارالاماره رفت اما با یزید بیعت نكرد و همراه گروهی از بنی هاشم به سوی مكه رفت. در این زمان بود كه شماری از كوفیان وی را به سوی خود خواندند. حسین پسرعموی خود ـ مسلم بن عقیلـ را به نمایندگی خود به كوفه فرستاد. در این زمان یزید، عبیدالله بن زیاد را مأمور كرد تا بزعم خود این فتنه را فروخواباند. عبیدالله به كوفه رفت و مردم را به مسجد فراخواند.