نمایش روز عزیز- قسمت 1
آتش به زندگی ام افتاد، دار و ندار من و شریكم سوخت، شریكم، از من شاكی شد باید خسارت می دادم، من توان پرداخت خسارت نداشتم، قبیله ام هم توان حمایت نداشت، قبیله ی شریكم اعلام جنگ كرد، راضی به جنگ و خونریزی نبودم، شریكم، به جبران خسارت من و سمانه را به تاجر برده فروش فروخت آرزویم این است كه من و سمانه آزاد شویم اما چه كسی ما رابه این آرزوی بزرگ می رساند.