نمایش قصه واقعه- قسمت 26
معاویه بر خلاف توافقشان با حسن بن علی، جانشینی خود را به پسرش یزید سپرد. از آن جایی كه یزید آشكارا اصول و فروع دیدن را زیر پا می نهاد، حسین به مخالفت برخاست. یزید والی خود در مدینه را فرمان داد تا حسین بن علی را به دارالاماره فرابخواند و از او بیعت بگیرد. حسین (ع) به دارالاماره حاضر شد اما با یزید بیعت نكرد و همراه گروهی به سوی مكه رفت. در این زمان بود كه شماری از كوفیان وی را به سوی خود خواندند. اما كوفیان به تشر عبیدالله بن زیاد از یاری كردن حسین سرباز زدند. عبیدالله حر را مأمور كرد تا با سپاه خود راه را بر حسین ببندد. در روز دوم محرم سال 61 هجری قمری برابر با هجدهم مهرماه سال 59 خورشیدی حسین به زمین كربلا رسیدند. به عبیدالله خبر دادند كه حر سر نبرد با حسین ندارد. از این روی عبیدالله، عمر بن سعد را به كوفه فرستاداما در این میان شمر بن ذی الجوشن عبیدالله را بیش از پیش به كشتن حسین تحریك می كرد. از سوی دیگر از حبیب بن مظاهر شنیدیم كه خود را همراه پسرش قاسم و مسلم بن عوسجه به كربلا رساند. حوادث دست به دست هم می داند تا فاجعه رقم خورد. شمر شبانه به كوفه رفت و سحرگاه با فرمان عبیدالله بازگشت. فرمان برای عمر بن سعد صادر شده بود. «یا حسین را می كشی یا سالاری سپاه را به شمر وامی گذاری و خود به كوفه بازمیگردی.» عمر بن سعد كه به هوای ریاست به كربلا رفته بود، اكنون جان خود را هم در خطر میدید. پس بزعم خود با حسین اتمام حجت كرد و به سپاهیانش فرمان آماده باش داد.