نمایش عطار- قسمت 1(تكرار)
عطار با مهربانی و علاقه بسیار تا پاسی از شب مردم را رایگان درمان میكند، خادم عطار مصرانه از او می خواهد دست از كار بكشد و چون شب شده و هنگام آسودن است، كمی به استراحت بپردازد، اما عطار كه مردم را نیازمند یاری می بیند، دست از كار بر نمی دارد و بعد از این كه تا آخرین بیمار را معاینه می كند، به اندرونی می رود. هنگام آسودن است، اما عطار غرق در نوشتن شعر و قرائت كتاب است و لب به طعامی كه خادم برایش مهیا كرده نمی زند. بالاخره خادم با التماس بسیار عطار را وا می دارد كه برای لحظاتی هم شده، دست از كار كتاب بردارد و چند لقمه ای میل كند، اما در همین حین در می زنند و بیمار بد حالی به محكمه می آورند و عطار بدون آن كه حتی فرصت كند حتی لقمه ای نان بخورد، شتابان برای یاری بیمار راهی بیرونی (محكمه اش) می شود.