پسر مصیب كه حالش بهبود یافته و از شور عشق بسیار خرسند است به سراغ عطار آمده تا اسبانی راهوار و چندین همیان آذوقه به عطار هدیه دهد. او اوضاع را برای عطار تشریح می كند و از منجی خود درخواست می كند كه راهی جایی شوند كه پدرش بدانجا رفته و معشوق جوان و خانواده اش را هم با خود برده و در انتظار جوان است تا با همراهی عطار و خادمش میزبان آنها باشد، اما عطار نمی پذیرد، چرا كه نیازمندان بسیاری را منتظر درمان می داند. در همین حین مغولان از راه می رسند و در شهر بلوا می شود....
عطار
از 22 فروردین از ساعت 00:00 به مدت 15 دقیقه
بخشی از زندگی عطار نیشابوری
كارگردان مهرداد مهماندوست تهیه كننده ژاله محمد علی نویسنده بهناز امینی موسی آبادی افكتور محمد رضا قبادی فر صدابردار فرزاد شریفی بازیگران رضا عمرانی محمد پور حسن پور محمد آقا محمدی مهرداد عشقیان شهریار حمزییان محمد رضا علی
-
26
فروردین 1400
-
25
فروردین 1400
مصیب كه از رفتارش با عطار شرمسار است برای دلجویی و قدردانی از زحمات عطار به محكمه اش امده است. او در حین اظهار تشكر از عطار، با اعلام این كه مغول به خراسان تاخته و عنقریب است به نیشابور برسند، از عطار می خواهد با خادم و پسرش، چهار نفری راهی جایی در دور دست شوند. جایی كه بسیار امن است و دیارالبشری از وجود آن خبر ندارد، اما عطار نمی پذیرد....
-
24
فروردین 1400
عطار در می یابد كه درد پسر مصیب از سوز عشق و فراق یار است و راه درمانش یافتن یار اوست كه سرایشان را تغییر داده اند و به محلی دورتر رفته اند. اما پدر آن دختری كه پسر جوان دل در گرویش دارد، با مصیب دشمنی دارد و به همین دلیل اصلا به پسر مصیب رخصت نمی دهد كلامی درباره وصلت با دخترش سخن بگوید. مصیب زرگر كه گمان می كند عطار تشخیص درستی نداده و با جوشانده و دم كردنی پسرش بهبود می یابد، هر چه می كوشد عطار را از رفتن به سرایِ پدرِ معشوقِ پسرِ جوان باز دارد، موفق نمی شود چون عطار كه آتش عشق را در چشمان جوان دیده مصرانه به سوی خانه یار پسر می رود. پسر جوان وقتی از نتیجه پادرمیانی عطار مطلع می شود، خوشحال و خندان از بستر بر می خیزد، گویی اصلا بیماری بدحال نبوده است.
-
23
فروردین 1400
خادم با مصیب زرگر درگیر می شود، چون به هر شكلی كه بوده عطار را وادار كرده تا لقمه نانی بخورد و لحظاتی بیاساید، و مقابل محكمه ایستاده تا اجازه ندهد كسی وارد آنجا شود و حداقل آسایش را از آقایش سلب نكند، اما مصیب زرگر كه بسیار سراسیمه و پریشان است، می خواهد هر طور شده به نزد عطار برود و خادم مانعش می شود. عطار به نزد آنها می آید و مصیب را به محكمه می برد تا علت ناراحتی اش را جویا شود. خادم در آنجا متوجه می شود كه باز هم عطار به خودش مشغول نشده و كتابت را به خوردن طعام ترجیح داده است. او باز هم می خواهد مصیب را از محكمه بدر كند، اما مصیب گریان از عطار می خواهد برای معالجه تنها پسرش به سرای او برود. عطار بدون معطلی می پذیرد و راهی خانه مصیب می شوند.
-
22
فروردین 1400
عطار با مهربانی و علاقه بسیار تا پاسی از شب مردم را رایگان درمان میكند، خادم عطار مصرانه از او می خواهد دست از كار بكشد و چون شب شده و هنگام آسودن است، كمی به استراحت بپردازد، اما عطار كه مردم را نیازمند یاری می بیند، دست از كار بر نمی دارد و بعد از این كه تا آخرین بیمار را معاینه می كند، به اندرونی می رود. هنگام آسودن است، اما عطار غرق در نوشتن شعر و قرائت كتاب است و لب به طعامی كه خادم برایش مهیا كرده نمی زند. بالاخره خادم با التماس بسیار عطار را وا می دارد كه برای لحظاتی هم شده، دست از كار كتاب بردارد و چند لقمه ای میل كند، اما در همین حین در می زنند و بیمار بد حالی به محكمه می آورند و عطار بدون آن كه حتی فرصت كند حتی لقمه ای نان بخورد، شتابان برای یاری بیمار راهی بیرونی (محكمه اش) می شود.