نمایش شكوه قلم- قسمت 2
مهتاج و میمنت دختران عمیدالدوله عماد برای رسیدگی به كارهای مادرشان كه در بستر بیماری ست به بازار آمده اند زمان اسفند هزار و دویست و نود و نه است. مهتاج كه برای روزنامه طالع می نویسد به دلیل نگارش آخرین مقاله اعتراضی اش محكوم شده و حكمش را تبعید مقرر كرده اند اما اجرای آن با پیگیری های پدر(عمیدالدوله) به بعد از نوروز موكول شده است. دو دختر به خانه می رسند و ساعتی نمی گذرد كه با نایب سوم نظمیه كه جوانی است محجوب و موقر روبرو می شود، به خانه آنها می آید نظامی جوان حامل حكمی ست و آن را در جمع خانواده می خواند. و طی آن معلوم میشود كه به دلیل عزل مقام مهم عدلیه و رسیدن همان منصب به شخصی دیگر مهلتی كه پدر گرفته بود لغو شده و حكم، صبح فردا اجرا می شود، بدان معنی كه مهتاج می بایستی برای مدت پنج سال از خانه و كاشانه دور بماند و در محل تبعید خود در طبس سر كند. شب تازه از نیمه می گذرد كه غیرت، كارمند بلدیه، به خانه طبیب می آید تا او را به بالین همسر بیمارش ببرد. عمید الدوله از مهتاج می خواهد كه به عنوان وردست همراهی اش كند. طبیب در خانه غیرت پی می برد كه حال زن بیشتر از آنچه پیش بینی می كرد خراب است، كار آغاز می شود اما آنچه از گفتگوی مهتاج و طبیب آشكار می گردد این است كه چندان امیدی به نجات زن وجود ندارد؛ مهتاج به پدر می گوید با این همه بیایید با چراغ امید پیش رویم....