نمایش شكوه قلم- قسمت 1
در اسفند 1299 مهتاج و میمنت دو دختر عمیدالدوله عماد طبیب خوش نام طهران برای انجام كارهای معمول به بازار آمده اند شهر جنب و جوش ماه آخر سال را دارد مهتاج كه خواهر بزرگتر است به دلیل نگارش مقاله و چاپ آن در روزنامه طالع محكوم به تبعید سامانی دور شده است. دو خواهر، به نیت رساندن دارویی، به آشخانه زنی می روند كه به عمه آرپینه مشهور است در گفتگویی معلوم می شود كه روحان پسری كه آرپینه او را نزد خود بزرگ كرده نسبت به میمنت علاقه ای دارد و به همان نسبت علاقه ای متقابل در میمنت وجود دارد. همان وقت است كه سر و كله مردی پیدا می شود. او كه كارمند بلدیه طهران است بادیه ای آورده تا آش بگیرد، در آنجا او از همسر بد حالش می گوید كه پا به ماه است و همین روزهاست كه فارغ شود اما همه اینها را با استهزاء و توهین به همسرش بیان می كند. مهتاج از سر دلسوزی پرسشی می كند كه با بد زبانی غیرت روبرو می شود، میمنت به حمایت از خواهرش مهتاج می شورد و موضوع می رود تا به مرافعه ای بدل شود كه با پا درمیانی عمه آرپینه غائله ختم می شود. مهتاج كه آرزوی طبابت در سر دارد و اغلب به عنوان وردست پدر همراهی اش می كند، داروی عمه آرپینه را می دهد و به خانه بر می گردند. در همان زمان مهتاج متوجه می شود دو نظامی دمِ درِ خانه ایستاده اند حدس و گمان ها مطرح می شود كه ناگاه صدای دق الباب خانه را پُر می كند. پدر می رود كه در را باز كند...