نمایش او را هنوز نشناختم- قسمت 5
خرداد ماه سال 1393سپهر به دنبال برادر همسرش حمید كه مستند سازه به عراق می ره، سپهر كه خبرنگاره برای رضایت مدیرش، قول داده اگر حاج قاسم رو دید با او مصاحبه كنه و اگر نتونست اونو ببینه، گزارشی درباره ش بنویسه. سپهر با حاج قاسم روبه رو می شه اما حاج قاسم تمایلی برای مصاحبه نداره، سپهر از انجام نشدن مصاحبه دلخور می شه و با همراهی علی به دنبال حمید، به شهر آمرلی می ره، اما با پیش روی داعش، آمرلی محاصره و اب و برق شهر قطع می شه ، سپهر به دنبال راه برگشته و در این مدت در خانه ی ام حیدر ، مادر بزرگ علی، كه اصالتی ایرانی داره ساكن می شه تنها نكته امید بخش برای مردم اینه كه می شنون حاج قاسم، برای ازادی شهر بسیج مردمی برپا كرده، ام حیدر از علی می خواد سپهر رو از شهر خارج كنه، اما موفق نمی شه. بعد از سه هفته خبر می رسه داعش در حال ورود به شهره و شهر به شدت زیر اتش دشمنه، اما بال گردی بی توجه به اتش دشمن وارد شهر می شه. سردار سلیمانی میان مردم امرلی میاد و براشون آذوقه میاره قراره حاج قاسم با مدافعان شهر صحبت كنه...