نمایش باد، خاك، دریا- قسمت 3
صدفی كه بهمنیار برای خواهرزادهاش شنبه به عنوان سوغاتی آورده بود، پس از دست به دست شدن بین اهالی آبادی، سرانجام از سوی امرالله قاپیده و شكسته شد. بهمنیار به شنبه قول میدهد كه یك صدف دیگر برای او از دریا بیاورد ولی شنبه با اصرار و سماجت زیاد از داییاش میخواهد كه او را با خودش ببرد تا دریا را ببیند. شنبه، بعد از تعطیلی مدرسه به سرعت به خانه میآید تا با بهمنیار به شهر برود، اما پس از رسیدن به خانه متوجه میشود كه داییاش رفته است. شنبه برای رسیدن به دایی بهمنیار، دوان دوان خود را به میدانگاه آبادی میرساند اما كمی قبل از رسیدن او، بهمنیار آبادی را ترك كرده است. دیری نمی گذرد كه شنبه از خانه فرار میكند و در دل كویر گم میشود. مَخَدی ساربان، به دنبال شنبه میرود و عاقبت او را در چادر كولیهای بلوچ كه در حال مداوای او هستند، پیدا میكند...