شنبه پس از آن كه نتوانست بلیت اتوبوس تهیه كند، در به در به دنبال طیفور میگردد. شنبه در میدان گاهی نشسته و منتظر كار است كه ناگهان صدای دائیاش را كه با یك موتوری در حال درگیری است، از دور میشنود. شنبه به سرعت و دوان دوان ماشین بهمنیار را تعقیب می كند اما به او نمیرسد. عاقبت او كه كه ماشین دائیاش را در كوچهای دیده بود، شروع به پرس و جو از خانههای آنجا میكند. شنبه پس از پرس و جو از چند منزل، ناگهان درب یكی از منازل را به صدا درآورده كه از قضا، منزل یكی از همكاران بهمنیار است. شنبه آدرس محل كار بهمنیار را گرفته و راهی آنجا میشود.
باد ، خاك ، دریا
از 8 آبان از ساعت ساعت 2:00 بامداد به مدت 30 دقیقه
پسركی به نام شنبه با داشتن یك صدف دریایی تصمیم میگیرد كه دریا را ببیند. او از كویر راه میافتد و با سختی ها و مشقات زیادی روبرو می شود تا عاقبت به دریا برسد...
سردبیر: حامد مقدم نویسنده: محمد پور حسن كارگردان: محمد پورحسن تهیه كننده: زهرا عبدلله زاده افكتور: نازنین حسن پور صدابردار: رضا طاهری بازیگران: محسن بهرامی نازنین مهیمنی فریبا متخصص مجید حمزه رامین پورایمان فریبا طاهری كرامت رودساز بهادر ابراهیمی سلمان خطی محمد رضاعلی ماندانا اصلانی حمید یزدانی مونا صفی شیرین سپه راد نگین خواجه نصیر امیرعباس توفیقی احمد لشینی اسدلله صمدی پور شیما جانقربان محمد پورحسن محمد شریفی مقدم مروارید كریم پور باقركریمپور سیامك حلمی
-
13
آبان 1400
-
12
آبان 1400
-
11
آبان 1400
-
10
آبان 1400
صدفی كه بهمنیار برای خواهرزادهاش شنبه به عنوان سوغاتی آورده بود، پس از دست به دست شدن بین اهالی آبادی، سرانجام از سوی امرالله قاپیده و شكسته شد. بهمنیار به شنبه قول میدهد كه یك صدف دیگر برای او از دریا بیاورد ولی شنبه با اصرار و سماجت زیاد از داییاش میخواهد كه او را با خودش ببرد تا دریا را ببیند. شنبه، بعد از تعطیلی مدرسه به سرعت به خانه میآید تا با بهمنیار به شهر برود، اما پس از رسیدن به خانه متوجه میشود كه داییاش رفته است. شنبه برای رسیدن به دایی بهمنیار، دوان دوان خود را به میدانگاه آبادی میرساند اما كمی قبل از رسیدن او، بهمنیار آبادی را ترك كرده است. دیری نمی گذرد كه شنبه از خانه فرار میكند و در دل كویر گم میشود. مَخَدی ساربان، به دنبال شنبه میرود و عاقبت او را در چادر كولیهای بلوچ كه در حال مداوای او هستند، پیدا میكند...
-
10
آبان 1400
صدفی كه بهمنیار برای خواهرزادهاش شنبه به عنوان سوغاتی آورده بود، پس از دست به دست شدن بین اهالی آبادی، سرانجام از سوی امرالله قاپیده و شكسته شد. بهمنیار به شنبه قول میدهد كه یك صدف دیگر برای او از دریا بیاورد ولی شنبه با اصرار و سماجت زیاد از داییاش میخواهد كه او را با خودش ببرد تا دریا را ببیند. شنبه، بعد از تعطیلی مدرسه به سرعت به خانه میآید تا با بهمنیار به شهر برود، اما پس از رسیدن به خانه متوجه میشود كه داییاش رفته است. شنبه برای رسیدن به دایی بهمنیار، دوان دوان خود را به میدانگاه آبادی میرساند اما كمی قبل از رسیدن او، بهمنیار آبادی را ترك كرده است. دیری نمی گذرد كه شنبه از خانه فرار میكند و در دل كویر گم میشود. مَخَدی ساربان، به دنبال شنبه میرود و عاقبت او را در چادر كولیهای بلوچ كه در حال مداوای او هستند، پیدا میكند...
-
09
آبان 1400
بهمنیار كه بچۀ اولش غلام عقبافتاده است، برای زایمان بچۀ دومش، همسرش ماهبانو را در یك بیمارستان خصوصی بستری میكند. او برای ترخیص همسرش می بایست مبلغ بیست و پنج هزار تومان پرداخت نماید. بهمنیار برای تهیۀ آن مبلغ به روستای پدریاش در كویر میرود تا قطعه زمینی را كه دارد، بفروشد و مخارج بیمارستان را پرداخت نماید. خواهرش گلنسا كمكی نمیتواند به او بكند و زمینش نیز مشتری ندارد. بهمنیار برای خواهرزادهاش شنبه یك صدف دریایی سوغات میبرد اما اهالی روستا، آن صدف را شوم میپندارند. از طرف دیگر همیشه میان گلنسا و براتعلی زمیندار بر سر آب زمین نزاع و درگیری است و در بین یكی از همین مجادلات، امراللّه پسر براتعلی، صدف را از دست شنبه میقاپد...
-
08
آبان 1400
پسركی به نام شنبه با داشتن یك صدف دریایی تصمیم میگیرد كه دریا را ببیند. او از كویر راه میافتد و با سختی ها و مشقات زیادی روبرو می شود تا عاقبت به دریا برسد....