نمایش هزار برگ- قسمت 6
بعد از اینكه فرزند مهرنوش به دنیا میآید زرین تلاش میكند مهرنوش را از خطر آل آگاه كند. او برای مهرنوش آشكار میكند كه سالها پیش زنی به نام رعنا در خانه اربابی زندگی میكرده كه آل نوزاد او را با نوزاد خودش یعنی آسیه جا به جا كرده. مهرنوش با شنیدن حرفهای زرین دچار ترس و كابوس میشود. میرزا صالح یكی از قدیمیترین اهالی روستا برای او از گذشتهی خانهی اربابی میگوید. طبق گفتههای میرزا صالح، خانهی مذكور متعلق به ارباب صادق بوده كه پس از مرگش به دخترش رعنا میرسد. او زنی به نام اكرم كه خدمتكار خانهی اربابی بوده را در ماجرای آل و دزدیدن بچهی رعنا دخیل میداند