نمایش رسم شیدایی- قسمت 7
زهرا خانوم میگوید كه پدرش در حال حاضر پولی در بساط ندارد؛ چون اكبر آقا و عزیزجون برای آنكه زهرا را از پرورشگاه بگیرند متعهد شده كه تمام مخارج ازدواج یك زوج جوان بیسرپرست را هرگاه كه مسئولان پرورشگاه بخواهند بپردازد. حتی هزینۀ جهیزیۀ عروس بر عهدۀ اكبر آقا بوده است و او هم مجبور شده كه كل هزینهای را كه پرورشگاه از او خواسته پرداخت كند. برای همین جواب درستی به دوست قدیمیاش ـ حاج صادق ـ نداده است. از طرفی مهلقاء از آسید مصطفی میخواهد كه مثل چهل سال پیش و قبل از فروش پرده یك بار دیگر برایش پردهخوانی كند و آسید مصطفی نیز زندگی عبدالكریم و خانوادهاش را كه قصد زیارت آقا امام رضا (ع) برای شفاعت دختر بیمارشان را دارند برای مهلقاء پردهخوانی میكند. پس از پایان پردهخوانی اكبر آقا به نزد آسید مصطفی میآید و ابراز میدارد كه یك مشتری برای پردهاش پیدا كرده است. آسید مصطفی نیز پرده را به اكبر آقا میدهد تا مشكل جهیزیۀ دخترش ـ زهرا ـ و ازدواج او با مسعود پسر حاج صادق صورت بگیرد. آسید مصطفی بعد از رفتن اكبر آقا خودش را مورد سرزنش قرار میدهد كه چرا نتوانسته است برای همسرش مهلقاء كاری كند تا او را از دست ندهد.