مهلقاء از آسید مصطفی میخواهد كه مثل چهل سال پیش و قبل از فروش پرده یك بار دیگر برایش پردهخوانی كند و آسید مصطفی نیز زندگی عبدالكریم و خانوادهاش را كه قصد زیارت آقا امام رضا (ع) برای شفاعت دختر بیمارشان را دارند برای مهلقاء پردهخوانی میكند.
پس از پایان پردهخوانی اكبر آقا به نزد آسید مصطفی میآید و ابراز میدارد كه یك مشتری برای پردهاش پیدا كرده است. آسید مصطفی نیز پرده را به اكبر آقا میدهد تا مشكل جهیزیۀ دخترش ـ زهرا ـ و ازدواج او با مسعود پسر حاج صادق صورت بگیرد.
آسید مصطفی بعد از رفتن اكبر آقا خودش را مورد سرزنش قرار میدهد كه چرا نتوانسته است برای همسرش مهلقاء كاری كند تا او را از دست ندهد.
رسم شیدایی
19 الی 25 مهر از ساعت 22:00 به مدت 30 دقیقه
پرده خوانی در خصوص شهادت امام رضا-ع
كارگردان محمد پورحسن تهیه كننده فرشاد آذرنیا نویسنده محمد پورحسن گوینده شهین دخت نجف زاده افكتور:محمدرضا قبادی فر بازیگران احمد گنجی صدابردار: فرزادشریفی بازیگران فریبا متخصص بازیگران محمد آقامحمدی رامین پورایمان
-
26
مهر 1399
-
25
مهر 1399
زهرا خانوم میگوید كه پدرش در حال حاضر پولی در بساط ندارد؛ چون اكبر آقا و عزیزجون برای آنكه زهرا را از پرورشگاه بگیرند متعهد شده كه تمام مخارج ازدواج یك زوج جوان بیسرپرست را هرگاه كه مسئولان پرورشگاه بخواهند بپردازد. حتی هزینۀ جهیزیۀ عروس بر عهدۀ اكبر آقا بوده است و او هم مجبور شده كه كل هزینهای را كه پرورشگاه از او خواسته پرداخت كند. برای همین جواب درستی به دوست قدیمیاش ـ حاج صادق ـ نداده است.
از طرفی مهلقاء از آسید مصطفی میخواهد كه مثل چهل سال پیش و قبل از فروش پرده یك بار دیگر برایش پردهخوانی كند و آسید مصطفی نیز زندگی عبدالكریم و خانوادهاش را كه قصد زیارت آقا امام رضا (ع) برای شفاعت دختر بیمارشان را دارند برای مهلقاء پردهخوانی میكند.
پس از پایان پردهخوانی اكبر آقا به نزد آسید مصطفی میآید و ابراز میدارد كه یك مشتری برای پردهاش پیدا كرده است. آسید مصطفی نیز پرده را به اكبر آقا میدهد تا مشكل جهیزیۀ دخترش ـ زهرا ـ و ازدواج او با مسعود پسر حاج صادق صورت بگیرد.
آسید مصطفی بعد از رفتن اكبر آقا خودش را مورد سرزنش قرار میدهد كه چرا نتوانسته است برای همسرش مهلقاء كاری كند تا او را از دست ندهد. -
24
مهر 1399
اقدس خانوم پس از سالها به دیدن آسید مصطفی میآید تا نام خودش و فرزندش محمود آقا را در لیست زوّار آسید مصطفی بنویسد. او پس از سالها دوری به آسید مصطفی میگوید كه همسرش پرویزخان تمام داراییاش را در شراكت با یكی از دوستان كلاهبردارش از دست داده بود و بعد از آن بر اثر تصادف نیز فوت میكند. و اقدس خانوم مجبور میشود كه تمام بدهیهای شوهرش را تصفیه كند. به همین دلیل آنها ناچار میشوند به محل خودشان بازگردند و در خانۀ پدری كه از حاج اصغر پینهوز ارث رسیده است زندگی كنند. آسید مصطفی نیز بیان میدارد كه همسرش ـ مهلقاء ـ بر اثر بیماری لاعلاجی فوت كرده است و برای اینكه پسرش سید رضا را سالم بدنیا بیاورد نذر كرده كه هر ساله تمام همسایهها و اهالی محل را بعنوان زوّار به مشهد مقدس جهت زیارت آقا امام رضا (ع) ببرد و همچنان سالی یك بار این كاروان را هدایت كند.
از طرفی مهلقاء به آسید مصطفی میگوید كه پرده را بفروشد و مشكل دوستش اكبر آقا را جهت خرید جهیزیه و مخارج دخترش زهرا را تأمین و برطرف كند. آسید مصطفی به اكبر آقا خبر میدهد كه یك مشتری برای پردهاش پیدا كند. از سویی محمود آقا كه در جریان زندگی سید رضا و نرگس است به پروانه میگوید كه خودشان باید تلاش كرده و زندگیشان را بسازند تا متكی به كسی نباشند.
محمود آقا نمیداند كه پروانه خانوم نوۀ آسید مصطفی است و به او میگوید كه قرار است آسید مصطفی پا پیش گذاشته و او را از خانوادهاش نرگس خانوم و سید رضا خواستگاری كند. -
23
مهر 1399
محمود آقا برای كمك به آسید مصطفی نزد او رفته و آسید مصطفی از او میخواهد كه اگر حرفی هست به او بگوید. محمود آقا نیز عشق خودش را به پروانه ابراز میدارد. آسید مصطفی به او میگوید كه حاضر است بعنوان بزرگتر خانواده پا پیش گذاشته و پروانه را برای او خواستگاری كند.
از سویی آسید مصطفی نیز به مهلقاء میگوید كه محمود آقا نوۀ حاج اصغر پینهدوز خواستگار نوۀشان است ولی او نمیداند كه پروانه نوۀ آنهاست؛ در واقع به گفتۀ مهلقاء یك قصۀ جدید برای پردهخوانی آسید مصطفی است.
از طرفی زهرا خانوم به مسعود ـ پسر حاج صادق ـ میگوید كه دختر واقعی اكبر آقا نیست و پرورشگاهی است. مسعود كه این جریان را میداند به زهرا اطمینان خاطر میدهد كه این موضوع را از قبل میداند.
حاج صادق نیز این موضوع را با آسید مصطفی مطرح میكند و آسید مصطفی از اینكه چرا اكبر آقا تابحال این جریان را به او نگفته است دلخور شده و به حاج صادق میگوید كه شاید گرۀ كار همینجاست!!
حاج صادق نیز برای آنكه وصلت پسرش مسعود با زهرا سر بگیرد نذر كرده است و آسید مصطفی به او اطمینان میدهد كه حتماً وصلت آنها انجام خواهد شد. -
22
مهر 1399
محمودخان پسر اقدس خانوم كه به تازگی به محل قدیمی خودشان نقلمكان كردهاند به نزد آسید مصطفی آمده و از او میخواهد تا نام خودش و مادرش اقدس خانوم ـ را در لیست كاروان زیارتی آقا امام رضا (ع) قرار دهد. آسید مصطفی متوجه میشود كه او فرزند پرویزخان است كه بر اثر تصادف فوت كرده و همچنین نوۀ حاج منصور پینهدوز میباشد؛ لذا تصمیم میگیرد كه من بعد از محمود حمایت كند.از طرفی مهلقاء از اینكه آسید مصطفی از پسرش سید رضا حمایت كرده خشنود شده و ابراز میدارد كه سید رضا اینبار قدر زندگی و همسر و فرزندش را میداند.
محمودخان كه دلباختۀ پروانه ختر سید رضا شده است نمیداند كه پروانه نوۀ آسید مصطفی است و مادرش اقدس خانوم به او میگوید كه نرگس خانوم و پروانه تنها زندگی میكنند و همسرش سید رضا آنها را ترك كرده است و دارد تلاش میكند كه به نزد آنها باز گردد ولی نرگس خانوم هنوز پاسخی نداده و او را نبخشیده است.
محمود كه تصمیم گرفته با پروانه خانوم ازدواج كند میگوید كه مشكلی با مسئلۀ خانوادگی آنها ندارد. اقدس خانوم نیز جریان چگونگی خواستگاری خودش توسط پرویزخان را برای پسرش محمود تعریف میكند كه پدرش حاج اصغر پینهدوز كه به سادگی اقدس را به پرویزخان داده است. محمود نیز تصمیم میگیرد كه راجع به پروانه با آسید مصطفی مشورت كرده و از او كمك بخواهد. -
21
مهر 1399
آسید مصطفی تصمیم میگیرد به پسرش سید رضا كمك كند تا به زندگی با نرگس خانم ادامه دهد؛ از طرفی اكبر آقا به دیدن آسید مصطفی میآید و ابراز میدارد كه یك مشتری فرنگی با دیدن عكس پردۀ در حال مرمت آسید مصطفی خواهان خرید آن شده است. آسید مصطفی میگوید كه این پرده فروشی نیست؛ زیرا برایش یادگار و عزیز است و در ضمن قرار است كه شب شهادت آقا امام رضا (ع) آخرین پردهخوانی خود را از روی همین پرده برگزار كند. پس از بحث و جدل در میان آنها معلوم میشود كه برای زهرا ـدختر اكبر آقاـ خواستگار آمده و اكبر آقا قصد دارد با فروش این پرده مخارج عروسی و جهیزیۀ دخترش را فراهم كند. برای آسید مصطفی معلوم میشود كه اكبر آقا بهدلیل نداشتن مخارج عروسی و جهیزیۀ دخترش ـزهراـ تا بهحال جوابی به حاج صادق نداده است و اكبر آقا با دلخوری از پیش آسید مصطفی میرود. سید رضا مجدداً به دیدن پدرش آسید مصطفی میآید و آسید مصطفی از او میخواهد كه در وهلۀ اول با بیبی خانوم مادر نرگس صلاح و مشورت كند و در ضمن به نرگس خانم پیغام دهد تا به نزد آسید مصطفی برود؛ شاید بتواند خودش نرگس خانوم را راضی كند كه سید رضا را ببخشد. مهلقاء نیز به آسید مصطفی میگوید كه حق پدری را بهجا آورده و نرگس خانوم فقط به حرف او گوش میدهد و از آسید مصطفی میخواهد كه هر طور شده نرگس را راضی كند تا پسرش ـسید رضاـ را ببخشد و به زندگی با یكدیگر ادامه بدهند
-
20
مهر 1399
آسید مصطفی پردهخوان همه جا اعلام كرده كه قرار است آخرین پردهخوانی خود را در شب شهادت آقا اما رضا (ع) برگزار كند و پس از آن پرده را به موزۀ آقا امام رضا تقدیم كند؛ تا یك یادگاری از خودش باقی بماند.
او در حال مرمت پرده است كه پسرش سید رضا به زیرزمین خانۀ آسید مصطفی وارد میشود و نزد پدرش رفته و از او میخواهد كه كمكش كند تا به نزد همسرش نرگس و دخترش پروانه بازگردد و در ضمن آنها او را ببخشند؛ زیرا سید رضا با زن دیگری وصلت كرده و آن زن تمام اموال و دارایی او را از چنگش بیرون كشیده و بعد از طلاق ناپدید شده است.
سید رضا كه با این عمل خود آبرو توی محل برای آسید مصطفی و همسر و فرزندش نگذاشته است، آسید مصطفی را مجبور میكند كه او را مورد شماتت قرار داده و او را كمكی نكند.
حاج صادق به دیدن آسید مصطفی میرود و میگوید كه خیلی وقت است پسرش مسعود پای زهرا خانم (دختر اكبر آقا) نشسته ولی اكبر آقا جوابی به او نداده است و از آسید مصطفی میخواهد كه با یك ترفندی از زیر زبان اكبر آقا بیرون بكشد كه چرا با این وصلت موافق نیست و پاسخی نمیدهد.
از طرفی همسر آسید مصطفی (مهلقاء) از او میخواهد كه پشت فرزندشان ـ سید رضا ـ خالی نكند و اشتباهش را بخشیده و به او یاری رساند تا نرگس خانم او را ببخشد و مجدداً با هم زندگی كنند -
19
مهر 1399
پرده خوانی در خصوص شهادت امام رضا(ع)