نمایش یك اشارت- قسمت 4
خالد و اسماعیل كه اهل كوفه هستند و به شهر سامرا میاند و به صورت مخفیانه با امام حسن عسكری(ع) ملاقات دارند. امام از خالد می خواد پیغام ایشان رو كه همانا بیان خطای استادِ خالد و اسماعیل، یعنی یعقوب كندی است، به اون برسونه تا متوجه اشتباه خودش بشه. خالد و اسماعیل به خاطر این ملاقات به سیاه چال می افتند. ولی با وساطت ابوكمال آزاد می شند و به سوی كوفه حركت می كنند. در بین راه، اونها با زنی به نام حمیرا رو به رو می شند كه برای خودش شیرزنی است و شجاعت اون، خالد رو جذب خودش می كنه؛ چنانچه وقتی راهزنان به كاروان حمله می كنند، خالد برای اولین بار شمشیر برمی داره و با اونها شجاعانه مبارزه می كنه. اون جان دوستش، اسماعیل رو نجات میده. ولی خودش زخمی میشه. زخم شمشیر كاری است و ابن رزاق، رئیس كاروان مجبور میشه با آهن گداخته زخم رو مداوا كنه. شجاعت و نترسی خالد، برای اسماعیل حیرت آوره. غافل از این كه خالد، حیران مونده چگونه پیام امام حسن عسكری(ع) رو به استادش برسونه