نمایش اسفار- قسمت 24
سید حسن در جریان قائله دیدار با صنیع و مقتدر نظلم به دلیل نپذیرفتن شرط ایشان جهت پیوستن به قوای سلطنتی، توسط قزاقها محاصره و دستگیر شد. سید حسن را سوار بر كالسكهای كرده تا باغشاه بردند و در آنجا به محبسی رفت كه بسیاری آنجا بودند. اما جای كسانی هم خالی بود. در همان بدو ورود سید حسن را به صلابه كشدند و بدن بیجانش را معلق گذاشتند میان زمین و هوا. سید حسن در همین سلول بود كه قاضی ارداقی را دید و البته جای خالی یاران دیگر كه در همان شب اول پس از دستگیری اعدام شده بودند. اما اتفاقی در همین حین و در ماجرای ورود سید حسن به محبس اوضاع را دستخوش تغییر كرد. یكی از سربازان در محبس باغشاه با دیدن سید حسن و شنیدن نامش او را شناخته بود. تقی كه از هواخواهان سید حسن بود پس از دیدن سید حسن و اوضاع او تصمیمی گرفت. چند ساعت پس از ورود سید حسن به محبس تقی از سوی یكی از امرای زندان دستور داشت قاضی ارداقی را پیش وی ببرد. تقی تصمیم گرفت تا با جلوه دادن یك اشتباه سهوی، قاضی ارداقی و سید حسن را با هم از محبس خارج كند، تا در فاصلهی بازگرداند او به زندانش، فرصت داشته باشد حرفی به او بزند. تقی همین كار را كرد. پس از تحویل دادن قاضی ارداقی سید حسن را به هوای بازگرداندن با خود همراه كرد و در این بین او را به گوشهای كشاند و در حین راه رفتن خودش را معرفی كرد. تقی به سید گفت راهی برای رهایی به ذهنش نمیرسد، اما هركار كه سید حسن بخواهد برایش انجام خواهد داد.