نمایش اندر حكایت بیژن- قسمت 4
بیژن دانشجوی ادبیات فارسی و علاقه مند به شعرای ایرانی، بعد از فارغ التحصیلی در مقطع فوق لیسانس، دایی محمودش بهش زنگ میزنه و خبر می ده كه قراره برای بیژن به خواستگاری برن. بیژن با این درخواست مخالفت می كنه. درست در شب خواستگاری در حالی كه بیژن مستاصل و عصبانی بود، متوجه حضور فردوسی در اتاقش میشه. بیژن از شدت وحشت از حال میره، درحالی كه مادر و داییِ بیژن نمی تونن فردوسی رو ببینن یا صدای اونُو بشنون، سعدی و پروین اعتصامی هم به اتاق بیژن میان. وقتی بیژن با پروین اعتصامی صحبت می كنه، دایی و مادر بیژن فكر می كنن كه بیژن به پروین دختر بلقیس خانم كه همسایه شونه، علاقه منده. مدتی بعد وقتی حال بیژن بهتر میشه و دایی و مادرش فكر می كردن بیژن درگیر یه كابوس یا خواب ترسناك شده، جناب حافظ هم از راه میرسه و بیژن با وحشت از هوش میره...