نمایش اسفار- قسمت 22
دوازده سال پس از آن روز مرداد ماه كه میرزا رضا به دار آویخته شده بود؛ ماجرای یوم التوپ و اتفاق های پس از آن كه سید حسن در آن حضور داشت. نویسنده ماجرا را از شب قبل از به توپ بسته شدن مجلس روایت كرد. وقتی كه لیاخوف در ساعت هشت شب یكم تیر ماه به باغشاه فراخوانده شد تا آخرین تصمیمات برای فردا و آنچه در انتظار همه بود گرفته شود. در این اوضاع بود كه سید حسن، علیاكبر را از مجلس به سوی سیاوش فرستاد تا به هم شب نامه هایی را به صورت ناشناس میان قزاق ها پخش كنند. مقرر شد علی اكبر و سیاوش شب نامه ها را همراه با خود به نزدیكی مجلس بیاورند و در همان حوالی دو قزاق را خلع سلاح كرده، البسهی ایشان را بپوشند و به این وسیله در جماعت ایشان رخنه كنند تا شب نامه ها به دست قزاق ها برسد.صبح فردا درگیری آغاز شد. ابتدا پیروزی با مجاهدین بود، اما توپ ها كار را خراب كرد. در این میان سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی كه مقیم مسجد سپهسالار و مجلس بودند هنوز مقاومت میكردند و به جایی نمیرفتند. به همین دلیل سید حسن مردانش را به سوی ایشان فرستاد تا ایشان را به جای امنی ببرند. سرآخر ماجرا جایی به پایان رسید كه گلولهای از سمت میدان به مجلس شلیك شد، درست همانجایی كه سید حسن بود. عمامهی سبز رنگ سید حسن از بالا به پایین ساختمان افتاد و فریاد بلند شد كه سید را كشتند.