نمایش اسفار- قسمت 10
سید حسن و شیخ مرتضی با رسیدن اخبار فراخواندن شان از طرف آقا به سوی مدرسه رفتند. با ورود ایشان به اتاق آقا متوجه شدیم كه بخشی از اوراق محرمانه ای كه قرار بود سید حسن و كاروان با خود به ایران ببرند مفقود شده. در چنین موقعیتی سید حسن، آقا و شیخ مرتضی به دنبال چرایی و حل ماجرای مفقود شدن اوراق بودند و پی تشكیك در امری كه احتمالا از نظر پنهان بوده. درست در همین لحظه بود كه سید حسن به یاد شك پیشینه خود افتاد؛ شكی كه پیش تر در مورد آن به شیخ مرتضی گفته بود. سید حسن به پیكی شك داشت كه قبلا ماجرای همراهی شیخ مرتضی را به گوش او رسانده بود. در حالی كه این وظیفه به عهده ی خود سید حسن گذاشته شده بود. به همین ترتیب ماجرا تا جایی پیش رفت كه قرار شد علی اكبر را به بیت آیت الله تهرانی بفرستند و از او بخواهند محمود- همان پیك را به همراه علی اكبر پیش ایشان بیاورد. اما در همین وقت خبر رسید كه یك ساعت پیش علی اكبر از مدرسه رفته. دوان دوان از مدرسه خارج شده. حالا كلید در ماجرای علی اكبر است.